«به نام خالق زیبایی ها»
عنوان اثر:«مترسک!»
مواد لازم:یک عدد کیت یا مدار الکترونیکی به درد نخور که کنار کوچه پیدا کردم و همان موقع که پیدا کردم جزء به سر مترسک؛به چیزی دیگری فکر نکردم،یک عدد فنر به عنوان گردن و مقداری سیم مسی به عنوان زلف که هر دوی آنها را نیز از کوچه و خیابون پیدا کردم،مقداری گونی کنفی، دو عدد درب چسب مایع رازی،سه عدد چوب بستنی،مقداری پارچه جین که از یک شلوار کهنه جدا کردم به عنوان یقه،دو عدد فیش سر سیم به عنوان کف دست،سه عدد دکمه، و یک عدد سطل کوچک و دو چشم عروسک که از یک خرازی خریدم.
عکسی از شمای کلّی مترسک:
ای مترسک!
ای بی ادعا!
ای ساکن کوی سکوت و دلتنگی!
بی غوغا؛
بی سر و صدا؛
بی هیاهو ؛
بی اجر و مزد؛
بی منّت؛
شب و روز
یاری می دهی
کشاورز را
کشاورز زخمی آفتها
کشاورز خسته از هجوم زاغها
کشاورز خسته از هجمه بی رحمی ها
ای مترسک!
ای بی ادعا!
یاری می دهی
کشاورز را
گاهی
خیلی بیشتر از
یک وزیر کشاورزی!
عکسی از نیم تنه مترسک:
عکسی از سر و گردن مترسک:
عکسی از مترسک در محلّ انجام خدمت مقدّس مترسکی:
دو نکته:
یک:این مترسک همانطوری که می بینید یک جورایی نماد«تقابل سنّت و مدرنیته» است.
دو:در مورد محلّ خدمت یا محلّ کار این مترسک،اگر زنده بمانم بعداً بیشتر خواهم نوشت.
mohsenijalal@yahoo.com