پارسال همین روزها یک میش تازه زاییده با دو بره را به قیمت چهل میلیون میخرم. الان آن میش دو برهی دیگر برایم زاییده است و دو برهی ماده پارسالی بزرگ شدهاند. آوردهی من از این تجارت، آن دو بره هستند که به میشهای بالغی تبدیل شدهاند. در خوشبینانهترین حالت این دو میش را از بنده چهل میلیون میخرند. دقیقاً از پارسال تا امسال ۴۰ میلیون تومان آذوقه برای این گوسفندها خریدهام. یعنی یکسال زحمت در گرما و سرما و حرص و غصه شده است سربهسر و هیچ سودی نکردهام،
اگر با پول این گوسفندها و هزینهای که برای آذوقهشان کردهام، طلا یا دلار خریده بودم و یک گوشه خوابیده بودم، الان دو تا سه برابر سود کرده بودم. اما این کار را نکردم. با وجود اینکه میدانستم سود خوبی دارد و اگر این کار را میکردم سرمایهی اندکم حفظ میشد. ولی گفتم یکچیزی تولید کنم تا در این اوضاع اقتصادی فقط مصرفکننده نباشم.
کشور در جنگ اقتصادی است و ذخایر طلا و دلار محدودی دارد، در این میان بنده بیایم دوزار پولم را طلا و دلار کنم. آیا اینکار یکجور انگل بودن نیست؟!
میدانم الان میخواهید بگویید ما توی آپارتمان نشستیم نمیتوانیم گوسفند پرورش دهیم و اگر دوزارمان را به طلا و دلار و چه میدانم بیتکوین و امثالهم تبدیل نکنیم سرمایهمان دود میشود میرود هوا. ولی اگر غالب ایرانیان سود فردی را به سود جمعی ترجیح دهند آیا بازار دلار و طلا و از سوی دیگر تورم و گرانی قیمتها اینچنین افسار پاره میکنند؟
مسئولان به ما رحم نمیکنند. اما ما چه؟ ما مردم به خودمان رحم میکنیم؟ حداقل رحمی که میتوانیم به خودمان بکنیم این است که چرخهی تولید را زنده نگه داریم، هرکس به اندازهی توانش.
نه لازم است همه گوسفنددار شویم، نه کارخانهدار. اما میشود چیزی ساخت، چیزی افزود، چیزی کاشت. میشود در مقیاس کوچک هم تولیدکننده بود؛ حتی اگر تولید ما «محصول» نباشد و «مهارت»، «خدمت» یا «دانش» باشد.
مشکل ما فقط تورم و دلار نیست، مشکل ما این است که بسیاریمان یاد گرفتهایم فقط از دیگران بگیریم، نه چیزی بدهیم. جامعهای که هرکس به فکر نفع شخصی خود باشد، دیر یا زود خودش را میبلعد.
در این میان، تولیدکنندهی اخلاقمدار کسی است که در برابر وسوسهی سود آسان مقاومت میکند؛ کسی که بهجای خواباندن پولش در طلا و ارز، آن را به حرکت درمیآورد، حتی اگر آخرش سودی نکند. چون ارزش واقعی کار، فقط در عدد حساب بانکی نیست، در «احساس مشارکت در ساختن» است.
اگر همه به این حس برگردیم، اگر هرکدام در اندازهی خود چیزی بیافرینیم ــ از پرورش یک گوسفند گرفته تا یاد دادن یک مهارت یا ساختن یک ایده ــ شاید امید دوباره به این سرزمین برگردد.
وگرنه، اگر فقط دلال بمانیم، اگر همهچیز را فقط با سود بسنجیم، آنوقت نهتنها کشور، بلکه روحمان هم ورشکست میشود.
ما باید انتخاب کنیم که جزو کدامیک میخواهیم باشیم:
تولیدکنندهی اخلاقمدار یا انگلِ سودجو؟

یادداشت پیشین:
پ.ن:
☆ از این به بعد گاهی پیشنهاد خواندن کتاب و یا تماشای فیلم میدهم تا اگر یادداشت به دردتان نخورد لااقل دست خالی صفحهام را ترک نکنید.
پیشنهاد یک کتاب خواندنی و شنیدنی:

فیلم پیشنهادی: فیلم " آنها زندهاند" محصول سال ۱۹۸۸
(ترجیحاً قبل از تماشای این فیلم یادداشت "میخواهم، میخواهم، باز هم... ، هنوز هم... ، دوباره... !" را مطالعه کنید تا آن اتفاقی که باید، بیفتد!):
حُسن ختام: ارکستر سمفونی خرمشهر کاری از استاد مجید انتظامی