Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۵ دقیقه·۷ سال پیش

در وادی تخیّلات!(قسمت دوم:فیلمساز آوانگارد)

فیلمسازی یکی از علاقمندی های همیشگی من بوده و هست.امّا نه فیلمسازی به شیوه مرسوم و رایج آن. همیشه در پی آن بودم که یک فیملساز آوانگارد باشم.فیلمسازی که فیلمش؛خلاف و خارج از جریان رایج و قابل فهم فیلمهای روز باشد.

بالاخره پس از سالها سبک خاص خودم را پیدا کردم.پنج بند مهم از مانیفست من در فیلمسازی:

یک:به جزء بازیگری،تمام کارهای فیلم(اعم از نویسندگی،کارگردانی،تصویربرداری،تدوین و...)توسط خودم انجام می شود.در تیتراژ فیلم هیچ نامی از بازیگران برده نمی شود،فقط یک نام را می بینید و آن نام من است!

دو:برای بازی در فیلمهای من،بازیگر نه تنها دستمزدی نخواهد گرفت بلکه بایستی هزینه خورد و خوراک و ایاب و ذهاب خودش را نیز خودش پرداخت کند و در هر ساعتی که من تعیین کردم بایستی سر لوکیشن حاضر شود و تا من اجازه ندادم حق ترک لوکیشن را ندارد!

سه:بازیگران چه حرفه ای و چه غیر حرفه ای،تصویر سرهایشان در فیلم مجهول است و بازیگر فقط از گردن به پایین بازی می کند.این جوری هیچ بازیگری به شهرت کاذب دست پیدا نمی کند که هیچ باید خیلی از گردن به پایین خوب بازی کند تا توسط نزدیکانش شناخته شود!

چهار:همه چیز باید طبیعی و ارگانیک باشد،هیچ جلوه ویژه ای در فیلم وجود ندارد.اگر قرار است در فیلم کسی کشته شود از بازی کسی استفاده می کنم که قصد خودکشی با اسلحه را دارد و به طور کاملاً طبیعی او را می کشم.چون تصویر سر مقتول را نشان ندادم،مشکل خاصی پیش نخواهد آمد!

پنج:فیلمهای من در هیچ جشنواره ای شرکت نخواهند کرد!

برای ساخت فیلم اول یک آگهی برای انتخاب بازیگر در روزنامه چاپ می کنم.هر کس تماس می گیرد.شرایط بازی در فیلم را،صادقانه و تمام و کمال برایش می گویم.معمولاً تماس را قطع می کنند،و قبل از قطع تماس دو تا لیچار هم بارم می کنند.یکی دو نفر هم که خیلی عشق بازیگری هستند،چند کلامی با این مضمون با من صحبت می کنند:«پول که نمی دهی،هزینه خورد و خوراک و ایاب و ذهاب هم که با خودمان است، سرهایمان هم که در فیلم نمایش نمی دهی،اسممان هم که در تیتراژ نمی آوری،همه چیز هم که باید در فیلم طبیعی باشد(!)،جشنواره هم که شرکت نمی کنی،خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه!»و تماس را قطع می کنند.

مجبور می شوم همه چیز را نگویم.بالاخره دو تا عشق بازیگر برای نقش هایی که قرار است زنده از فیلم بیرون بیایند،پیدا می کنم و با دو نفر که دچار افسردگی حادّ هستند و استعداد خودکشی دارند،صحبت می کنم.آنها برای حضور در فیلم،اعلام آمادگی می کنند.از من قول می گیرند که جنازه شان را به هر صورت شده به خانواده شان تحویل دهم.به آنها قول شرف می دهم ولی هرگز این کار را نمی کنم!

فیلمم را می سازم.به فیلمم مجوز اکران نمی دهند.می گویند فیلم تو یک فیلم پساپست مدرنِ انحرافی است که برای سردرگمی و گمراهی جوانان دلیر و همیشه در صحنه ی این مرز و بوم ساخته شده است!

پس از کلی درخواست و تمنّا،این را ببین،آن را ببین،راهزنی ها و رایزنی های بسیار،فیلمم اکران می شود. فیلم مورد استقبال تماشاگران خاص سینما و مورد فحّاشی و توهین تماشاگران عامی سینما،قرار می گیرد. فیلم مثل توپ دنیای فیملسازی را تکان می دهد.به تمام جشنواره ها ،دعوت نمی شوم.فقط به تمام جشنواره های خارجی دعوت می شوم.مسعودین معروف سینمای ایران، به من تبریک می گویند.من آنها را تحویل نمی گیرم.می گویم اولی منتقد و دومی فیمساز نیست.با این جمله دل بسیاری از سینماگران را خنک کرده و آنها را شیفته ی خودم می کنم.

با این شعار که من یک فیلمساز مردمی هستم و برای مردم عزیز و استکبارستیزِ ایران فیلم ساختم و نه مردم کشورهای بیگانه و استکباری،به جشنواره های خارجی نمی روم،ولی جای پای خود را برای ساخت فیلم های بعدی و اکران راحت تر آنها،محکم می کنم.

دو بازیگری که پس از ساخت فیلم جان سالم به در برده اند از من شکایت می کنند که چرا کلاه سرشان گذاشته ام.و خانواده دو بازیگری که جانشان را در حین ساخت فیلم به جان آفرین تسلیم کردم،از من شکایت می کنند که چرا جان دلبندانشان را به این راحتی تسلیم کردم.هیچ کدام به جایی نمی رسند،دو تای زنده نمی توانند حضورشان را در فیلم ثابت کنند و خانواده دوتای مرده نیز نمی توانند ادعایشان را ثابت کنند!

در صحبت با رسانه ها می گویم:«این جو سازی ها و شکایت هایی که بر علیه من صورت می گیرد به این دلیل است که فیلمسازهای نظر تنگ دنیا فکر می کنند قرار است من جای آنها را تنگ کنم ولی من فقط آمده ام تا جای خودم را در این دنیا گشاد کنم!».جمله ی«من فقط آمده ام تا جای خودم را در این دنیا گشاد کنم!»تیتر یک روزنامه ها و مجله های دنیا می شود!

مرا اکنون مشهورترین فیلمساز آوانگارد دنیا در قرن بیست و یک می دانند.مرا احیاگر فیلمهای آوانگارد قرن گذشته خطاب می کنند.مرا با کارگردانانی چون اینگمار برگمان و ژان لوک گدار مقایسه می کنند.دیگر مثل سابق به دنبال بازیگرهای ریغماسیِ ناشی نمی گردم.بازیگرهای مشهوری که با کمتر از دویست سیصد میلیون تومان سر لوکییشن هیچ فیلمی حاضر نمی شدند به من التماس می کنند که تو را به خدا ما را در فیلم بعدی ات باز بده،هیچ پولی نمی خواهیم، خرج خورد و خوراک مون و ایاب و ذهابمون با خودمون، سرهامون هم نمی خواهیم نشان بدهی(از خدامونه!)،اسممان را در تیتراژ نیاور، جشنواره هم شرکت نکن، همه چیز هم در فیلم،طبیعیِ طبیعی باشد(!)»فکر می کنند من حالیم نیست.اینها از طبیعی بودن همه چیز در فیلم های من خوششان آمده است.برای همین من طاقچه بالا می گذارم که باید خرج خورد و خوراک و ایاب و ذهاب مرا هم پرداخت کنید وگرنه نمی توانم با شما همکاری کنم...!من این را خیلی خوب می دانم که تا معروف نشده ای باید زیر بار زور بروی،وقتی معروف شدی می توانی تا دلت بخواهد زور بگویی و اینکه معروفیت،مصونیّت می آورد!!!

https://virgool.io/@jalal-mohseni/%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%91%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%AC%D8%A7%D8%A8%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%87%D8%A7-lhbfg22tbfc0

mohsenijalal@yahoo.com





مانیفستجشنواره
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید