علت العلل نوشتن این مطالب از سوی این حقیر نیز،فقط ادای دین به کسی است که بی چون و چرا دوستش دارم.
سالوادور دالی،عکاس،مجسمه ساز،فیلم ساز،نویسنده،نقاش و قبل از همه اینها یک دیوانه ی اسپانیایی بود.سبک های کاری اش کوبیسم،دادائیسم و سوررئالیسم،بودند.
سبیل به سبک سالوادور دالی!
تصویر سبیل:
حاشیه سبیل:یکی از حواشی زندگی سالوادور دالی سبیل اش بود که نوک آنها همیشه به بالا تاب داده شده بود و به سبیل ۱۰ و ۱۰ دقیقه شهرت داشت.
تارهای سبیل:پس از مدتها کاوش در باب سبیل سالوادور و بررسی مو به مو و زیر و رو کردن نخ به نخ آن،نتایج و مفروضات قابل تامل زیر حاصل شد که بی شکّ آوردنش در اینجا برای علاقمندان و دلباختگان آن مرحوم مغضوب جهنّم مکان آتش آشیان،خالی از لطف نیست.
برخی انسان کوردل،دگم اندیش و غرض ورز که هیچ وقت نمی توانند افراد بهتر از خودشان را تحمّل کنند، پایه و اساس سبیل او را هوا و هوس و برای جلب نظر مردم می دانند و لاغیر،در حالیکه سالوادور آدمی نبود که همین جوری کشکی کَترِه ای دست به کاری به این مهمی بزند. او برای مدل سبیل اش به اندازه تعداد تارهایش دلیل داشت.در اینجا راقم سطور با توجه به شناختی که پس از سالها تحقیق در مورد شخصیت وی به دست آورده،به چند تار آن اشاره می کند:
تار اوّل:او تمام قرار های مهم و مخصوصاً عاشقانه اش را در ساعت ده و ده دقیقه می گذاشت و برای اینکه خلف وعده نکند،سبیل هایش را برای همیشه روی ساعت ده و ده دقیقه کوک(تنظیم) کرده بود.
تار دوّم:او در زمانی زندگی می کرد که جاکلیدی به سختی یافت می شد بنابراین با این کار خود را از زیر یوغ محتکران جاکلیدی خارج و در داشتن یک جاکلیدی تمام عیار به خودکفایی رساند.
تار سوم:ابروهای سالوادور خیلی زود به هم می ریخت ،او زمانی که یادش می رفت شانه جیبی اش را بردارد از سبیل هایش برای شانه زدن ابروهایش استفاده می کرد.
تار چهارم:سالوادور با این سبیل خاصش،علم و هنر خود را به اثبات می رساند.چرا که اعتقاد داشت:«مرد تا سبیل نداشته باشد،علم و هنرش نهفته باشد.»
تار پنجم:سالوادور هر وقت گوشهایش جرم می گرفت از سبیل هایش به جای گوش پاک کن استفاده می کرد.
تار ششم:سالوادور فراموش کار بود معمولا یادش می رفت قلم موهایش را بردارد برای همین سبیل هایش را به این شکل درآورد تا همیشه دو قلم موی با کیفیت،دم دست داشته باشد و به واسطه فراموشکاری اش حرفه اش به مخاطره نیفتد.
تار هفتم:او جمله قصاری دارد به این مضمون که:«زندگی پانتومیم است،حرف دلت را به زبان بیاوری باختی»برای همین حرف دلش را به سبیلش آورد.
تار هشتم:سبیل سالوادور در اعتراض و فرار از سبیل های کلیشه ای تمام مردان دورانش بود.
تار نهم:سالوداور چون دلش نازک بود و زیاد می گریست برای همین از سبیلش به عنوان یک سدّ یا اشک بند استفاده کرد تا اشکهایش در دهانش نروند و نفهمد که شورش را درآورده است.
تار دهم:روزی مردی لوده و بی تربیت از سالوادور پرسید:«سالی چرا سرش بالاست؟»سالی فوراً جواب داد:«سر چی عزیزم؟»مرد ادامه داد:«دریده سبیلتو می گم!»سالی هم با این جواب مرد را از صحنه به در کرد:«مگه من از شما می پرسم چرا سرش زیره؟!»
تار یازدهم:سالوادور در جایی بیان داشت من با 20سانت سبیل و یک عدد چسب رازی همه کاره و5 دقیقه سشوار با دور تند،سبیلی درست کردم که یک دنیا حرف پشتش خوابیده بود.شما اگر مرد هستید با 40 سانت سبیل، دو عدد چسب راضی همه کاره و ده دقیقه سشوار با دور تند،سبیلی درست کنید که نصف دنیا حرف پشتش خوابیده باشه!
تار دوازهم:سالوادور دالی چون خیلی زمین می خورد با جاذبه زمین سخت مشکل داشت برای همین تا آنجا که توانست سبیل هایش را به سمت بالا سوق داد تا با این کار اعتراض خودش به جاذبه زمین را نشان دهد.
mohsenijalal@yahoo.com
اگر حال و حوصله داشتین،اگر وقت داشتین به مطلب طنز و نطنز قبلی حقیر هم سری بزنید: