به حواس پرتی معروف بود.از روی جوگیری و نه از سر اعتقاد به شیطان پرستی روی آورد.برای اولین بار در یکی از مراسم شیطان پرستان شرکت کرد.در این مراسم یکی از شیطان پرستان حرکت زشتی را روی او پیاده کرد.نتوانست حرکت منافی عفّت(!) او را تحمّل کند.رگ غیرتش گل کرد و خون جلوی چشمانش را گرفت،می خواست بزند او را بکشد.ولی دید در آن جمع غریب و تازه وارد است و اگر دسته گلی به آب دهد برایش بدجور گران تمام می شود.در نهایت موفق شد یک تصمیم عاقلانه(!)بگیرد و خشمش را تنها با گفتن این جمله کنترل کند:«لعنت بر دل سیاه شیطون!!!»
اگر دلتون خواست و عشقتون کشید به مطلب طنز و نطنز قبلی حقیر هم سری بزنید: