گفتم:احساس می کنم چند وقتیه مغزم کُند شده!
گفت:مگه مغز چاقوئه که کُند بشه؟!
گفتم:دقیقاً شبیه چاقوئه!
گفت:مغز چه جوری کُند می شه؟
گفتم:مثل چاقو!
گفت:چاقو چه جوری کُند می شه؟
گفتم:چاقو رو وقتی باهاش پیاز خورد می کنن کُند می شه.
گفت:چرا؟
گفتم:به خاطر اسیدی بودن پیاز!
گفت:اون وقت این چه ربطی داره به مغز؟
گفتم:خیلی ربط داره.همون جوری که چاقو با برخورد به پیاز بو دار و اسیدی کُند می شه،مغزم با برخورد به حرفای بو دار و اسیدی کُند می شه!
گفت:حرفای بو دار و اسیدی دیگه چه صیغه ایه؟
گفتم:همون حرفایی که هیچ دردی از آدم دوا نمی کنن.همون حرفایی که به جز اتلاف وقت و نا امید کردمون هیچی ندارن.همون حرفای بی سند و پرت و لایی که فقط الکی دهن به دهن یا دست به دست می کنیم و دست آخرم زخمی می شن بر جگرمون.همون حرفایی که یه نویسنده سرخپوست اسمشون رو گذاشته" جادوی سیاه".همون حرفایی که می تونن روزگارمون رو سیاه کنن.
گفت:چاقو رو می شه تیز کرد.مغز رو چی؟
گفتم:مغزم می شه تیز کرد!
گفت:مغز چه جوری تیز می شه!
گفتم:مغز با حرفای مستند،با حرفای حساب،با حرفای امیدبخش تیز می شه.با حرفایی که از دهن یا قلم کسانی بیرون میاد که صاحب خرد و شعورن.با حرفایی که همون نویسنده سرخپوست بهشون می گه "جادوی سفید".با حرفای انرژی بخشی که قادرن روزگارمون رو سفید کنند.
گفت:فرق مغز تیز با مغز کُند چیه؟
گفتم:مغز تیز مثل چاقوی تیز می مونه.اگه در راه خوب ازش استفاده بشه درمانگره و اگر در راه بد ازش استفاده بشه ویرانگره.مغز کُندم مثل چاقوی کُند به هیچ دردی نمی خوره.نه به درد جراح می خوره نه به درد قاتل.نه می شه باهاش کسی رو جراحی کرد،نه می شه باهاش کسی رو کُشت!