Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

?

قالب یخ را برداشتم. زیر آب گرم گرفتم تا یخ از آن خارج شود. یخ از قالب به داخل دستم افتاد. نتوانستم آن را نگهدارم. یکهو برای خودم چالشی گذاشتم! گفتم ببین چند دقیقه می‎‌توانی این تکّه یخ را نگه داری!

یخ را بین انگشت‎‌هایم رد و بدل کردم، ولی یک دقیقه نشده، همه‎‌ی انگشت‎‌هایم شروع کردن به یخ کردن و فرار از دست یخ. این شد که یخ را پرت کردم داخل پارچ و آب گرم هم گرفتم روی سرش تا تلافی‌ چند ثانیه قبل را درآورده باشم!

در اکثر اوقات، خودم همان تکّه یخ هستم که کمتر کسی را مجال لمس، مصاحبت، هم‌نشینی و هم‎‌آغوشی‌‎‌اش با من است.

گاهی یخ بودن، بد که نیست هیچ، خوب و ستودنی نیز است. گاهی باید یخ بود و سخت، سرد و غیر قابل نفوذ. باید دندان‎‌شکن و غیر قابل بلع بود. امّا گاهی هم باید دست از یخ بودن برداشت و گرم، روان و انعطاف‌پذیر شد. این منطق بنده نیست. منطق خالقم است: «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»

چند قالب یخ را روی هم بگذار. بنشنین روی آن. چند دقیقه بعد تا مغز استخوانت می‎‌سوزد. همان قالب یخ‎‌ها را اگر گرم کنی و داخل وان بریزی، کیست که از خوابیدن داخل آن وانِ آب گرم لذّت نبرد؟ تازه این کار، طبق سفارش متخصصین طب سنّتی، برای بواسیر و شقاق مقعد هم حرف ندارد!

مانده‌‎ام که تا کجا یخ باشم. از کجا به بعد شروع کنم به آب شدن. از کجا به بعد گرم و دلپذیر شوم. برای چه کسانی همان یخ غیر قالب لمس باشم. برای چه کسانی آب گرم و ولرم دلپزیر؟ تشخیص "بینهم" از "کفار"، برایم سخت و پیچیده شده است.

امّا: دردهایی هستند که با گرم کردن آرام می‌شوند و ورم‎‌هایی هستند که باید روی آن‎‌ها یخ گذاشت تا کمتر شوند! تشخیص دردهایی که با گرم کردن آرام می‌گیرند، از ورم‌هایی که با یخ، التیام می‌یابند هم برایم سخت شده است.

نه تنها این چیزها، گاهی همه‌چیز برایم سخت می‌شود. به سختی قرار گرفتن بر تنها قطعه یخ باقیمانده بر پهنه‌ی اقیانوس، برای یک خرس قطبی. آن هم در اوج گرما!

وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ: و بگو پروردگارا! از وسوسه‌های شیطان‌ها به تو پناه می‌آورم.
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید