~Sᴇʀᴇɴᴅɪᴘɪᴛʏ♡
~Sᴇʀᴇɴᴅɪᴘɪᴛʏ♡
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

So for away~♥


چی بودم؟ چی بودم واست؟

بیشتر از اینکه درموردت از زبون خودت بشنوم از دوستات میشنیدم....

میخواستمت؛ من تورو میخواستمت!

تو یه حقه باز و یه جنایت کار بودی که دلمو لرزوندی و قبل از اینکه قلبم آتیش بگیره نابودش کردی میتونستم

تلاش کنم یه رابطه یک طرفه داشته باشم اما این فایده ای نداشت اگه بجای عاشق دوست هم بودیم راحت تر

بودی؛ چه بازنده عشقی بودم من!

من به خاطر تو نابود شدم میخواستم تموم شه من دیگه نمیخواستمت دیگه نمیتونستم ادامه بدم این خیلی مزخرفه ! دل لعنتیم؛ لطفا دیگه بهونه نیار لطفا برو گمشو!

مهم نیست چقدر به سمتت بدوم چون همش یه رویا است حتی اگه مثل دیوونه ها بدوم بازم تو سرجام و تو همون مکانم ....

فقط من رو بگیر باشه منو بیشتر کنار بزار این مسابقه کسیه که دیوونه و احمق شده بخاطر عشق!

خون و عرق و اشک های من، بدن، قلب و روح من خوب میدونن که من مال توام؛ این یه ورد بود که منو باتو تنبیه کرد...لب های منو بوسیدی واین رازیه که بین ما وجود داشت و وجود داره من به زندانی که تو هستی معتادم نمیتونم جز تو کس دیگه ای رو بپرستم من از روی اراده جام سمی رو سر کشیدم!

ما قبال وقتمون رو باهم میگزروندیم ولی این روزا دیگه از این خبرا نیست تنهام و دوست دارم ببینمت شب ها

با فندکم تنهام و احساس پوچی دارم ؛ بجای عشق فقط دوری و نفرت تو وجودم شعله میکشه..

چیزایی مثل فاصله و قلب نسبین؛ همینجوری که داره زمان میگزره افسوسامم بیشتر میشن؛ هنوز اون لبخندات

سر جاشونن؟حتی اگه از هم جدا باشیم تا ابد باهم میمونیم؟

تحقاتی کردم که فهمیدم وجود تو تو ی این دنیا غیر قانونیه، اگه بخوام زیبایی رو به دریا تشبیه کنم، تو اقیانوس اولی! به طور عجیبی نفس نفس میزنم و شاید این عجیبه این احساسیه که بهش میگن عشق چون که از همون اول دیدمت قلبم جذبت شد این عشقو میخواستم این عشق واقعیو میخواستم فقط به تو توجه میکردم زیادی بهم

سخت گرفتی...

مثل پروانه ای من از دور تماشات میکنم اگه لمست کنم از دستت میدم مثل گل ، تو شبمو با یک حرکت

کوچیک روشن میکنی و من این رو فراموش کرده بودم...

تویی که تغییر کردی؟ یا منم که تغییر کردم؟من حتی از این زمانی که داره میگذره هم متنفرم فکر کنم این ماییم

که تغییر کردیم فکر کنم همه اینطورین....

اره ازت متنفرم تو رهام کردی اما من هیچ وقت از فکر نکردن به تو دست نکشیدم حتی یه روز صادقانه، دلم

برات تنگ شده اما الان میخوام فراموشت کنم چون این کمتر از سرزنش کردنت درد داره.

میگی من برات یه غریبم ، من همون کسی میشم که یه زمانی دوسش داشتی ، میگی من اون آدمی که شناخته

بودی نیستم...

نه؟ منظورت از نه چیه؟من هیچی نمیفهمم ....عشق؟ عشق دیگه چه کوفتی بود؟همه اینا دروغه!دیروز و امروز

فردام همشون برای تو بودن اینو خوب میدونم!انگار توی دام گیر کردم به کسی دیگه ای جز تو قانع نمیشم، از

پوچی ای که داره با آتیش فندکم پر میشه میترسم نمیدونم چرا؛در درون، احساساتم بین بحران زندگی یا مرگ

در هم پیچیدن و من تظاهر میکنم نسبت بهشون بی پروام ، این اولین بار نیست که دارم تظاهر میکنم من سعی

میکنم مخفیش کنم اما نمیتونم ، من دارم خودمو دلداری میدم....

امشب ماه روشن تر میدرخشه تو نقطه خالی خاطراتم این جنون من رو بلعیده لطفا امشب منو نجات بده ! درون

این دیوانگی بچگانه، تو امشب منو نجات میدی؟

از لحظه ای که تورو مالقات کردم تمام زندگیم بودی تو کسی بودی که منو به یه آدم خارق العاده تبدیل کردی،

چیز هایی که بهشون علاقه داری، طوری که راه میری و طوری که صحبت میکنی ، تک تک عادت های جزئی

تو، یکی بعد از دیگری همه چیز خاصه.

تو کسی که زیبا میمونه ، فقط بغلم کن مثل اون روزا، بدون زدن هیچ حرفی، تو این جهنم زنده موندم نه برای خودم برای تو!اگر میدونی لطفا مکث نکن وزندگیم رو نجات بده بدون تو مثل تشنه بودن تو این بیابونه ، پس

الان بغلم کن میدونم دریای بدون تو مثل بیابونه....

بی خوابی های شبونم، هیچ وقت فکر نمیکردم این اتفاق بیوفته ولی فکر کنم واقعی باشه ما قوی تر شدیم؛

عشق دقیقا چیه؟اگه جوابی داره میخوام بدونم .

تو بودی که منو از پیچ وخم بیرون کشیدی تو نور ونجات دهنده منی ، این بارون بالاخره تموم میشه حالا دیگه

نمیخوام دستاتو رها کنم....

sugaloveعاشقانهرپبی تی اس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید