سوفیا مهر
سوفیا مهر
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

ایستاده ام به تماشای کسی شبیه تو

ایستاده ام رو به روی بالکن و منتظرم پیازها آرام آرام سرخ شوند.بوی پیاز پیچیده در هوای خانه و من آمدم که در بالکن را باز کنم و هوا عوض شود اما ناگهان میخکوب شدم و صحنه رو به رو من را کشید از آن خانه بیرون از آن آشپزخانه،از نهار ظهر که باید آماده باشد و میرسند تا میزغذای آماده پذیرای شان باشد.

میدانی من چطور پیاز را سرخ میکنم؟برایت نگفته ام .این روش را کسی به من یاد داد که لذت آشپزی هایش با من است.فرز و تند دو خورشت و یک برنج را آماده میکرد اما نرم و بی تنش.من موقع آشپزی چند غذا همزمان،آشفته ام.آشفتگی از قدم هایی که برمیدارم ،از به هم زدن کابینت ها و از قاشقی که به ماهیتابه میکوبم پیداست.اما او چنان با آرامش آشپزی میکند که دوست داری تکیه بدهی به جایی و نگاهش کنی.او به من گفت که قبل از ریختن روغن در ماهیتابه اول پیازها را بریز ،بگذار آب پیازها تبخیر شود ،فرصت بده پیازها در خودشان جمع شوند و بعد روغن را بریز و این گونه من یکی از رازهای آشپزی اش را فهمیدم.

رازهای ما ،همان ها که در جایی در عمیق ترین لایه های ما دفن هستند،همان ها هستند که باعث میشوند جایی در لحظه ای ناگهان تکان بخوریم.ناگهان بفهمیم که اینجا نیستیم.جایی هستیم بیرون از اینجا و اکنون.من که هرازگاهی به آینده هم میروم و نه فقط گذشته.میروم به رویا به آرزو به لحظه هایی که محال هستند اما هیچ محالی محال نیست .میدانی که!همین ‌که حالا در من میشکفند و بال میگیرند در هوای اینجا،یعنی محال نیست .

اینجا هر چند وقت یکبار خانه ی چندین سال ای را خراب میکنند و ساختمانی را علم میکنند.کارگرها داد میزنند ،مهندس ها با ماشین هایشان در کوچه رفت و آمد میکنند و ماشین های سنگین دود میکنند در کام‌ما.

اما من به تو فکر میکنم که چطور باید باشی حالا؟مثلا کاری میکنی یا نشسته ای به فکر به تحلیل به نگاه؟تو حالا میخندی و صحبت میکنی یا مینویسی و حساب و کتاب میکنی؟بعد میپیچم در خودم و وارد این تردید بی نهایت میشوم که تو را پوشانده.دست هایم را به لبه ی بالکن میگذارم و سردی این میله ی فلزی من را شوکه کند.برایت نگفته ام ،فرصتی نبود که بگویم،هرگاه این حوالی پیدایت میشود ،دستم را به چیزی میزنم که تمام عصب هایم هجوم بیاورند به آن ناحیه و تو از محوطه ی خاطره ام دور شوی همان چند لحظه ،زندگی می آید و جای تو را میگیرد.این کار را بارها با ماهیتابه های داغ ،انجام داده ام.دستم را به لبه آن ها میکشم و ناگهان سوزشی عمیق میپیچد در تنم.

پیازها رنگ عوض میکنند اول زرد و بعد زردتر و کم کم نارنجی .زیر ماهیتابه را خاموش میکنم .اینبار نمیخواهم تو از من بیرون بروی.میخواهم بایستی در ورودی این بدن و تنم را نوازش کنی.نوازش کنی با کلماتت و در خودت فرو بروی و از آن لایه های عمیقت برایم کلمات را بیرون بکشی.میخواهم دست بکشی و من را نزدیک خودت نگه داری .درست روی سینه ات و من صدای قلب پرتپش تو را بشنوم.میخوام بشینیم روی مبل و من دست هایت را بگیرم.گرم هستند و خاص.میخواهم حجم تنت را فراموش نکنم.هرازگاهی باید تو را بیاورم این حوالی تا فراموش نکنم چطور تنم را بوسیدی و دست انداختی تا موی من را نوازش کنی.آخرین چیزی که میخواهم فراموش کردن توست.اصلا به من چه ربطی دارد که حالا دیگر تو حتی اسم من را به یاد می آوری یا نه .تو رفته ای و یادت هم رفته است که من چگونه بودم.چند زمستان هم گذشته است.آن‌زمستانی که من با تو به مسافرت رفتم.با تو خندیدیم با تو بوسیدیم و تو مدام میگفتی عاشقتم دوستت دارم .این دو جمله رمز ما بود.هرکسی دیگر که این ها را به زبان می آورد در زیر سایه ی لحن و بیان و صدای تو بود.تو بودی که من میشنیدمش.تو بودی که صدایش را میبوییدم.بوی صدای تو ماندگار است.حالا هم به مشامم میرسد.بوی دهانی که قبل از معاشقه ،کام گرفته است.

ساختمان رو به رویی نیمه کاره است.هنوز دیوارها را نکشیده اند.چقدر کند پیش میروند.چقدر طول میکشد ،ساختن خانه ای... راستی تو میدانی چرا؟چرا خانه ها دیر ساخته میشوند و قلب ها دیر التیام می یابند؟کاش بدانی من اینجا قلبم تند میزند.میلرزد .تو را میبوسد.گوشه ی لب هایت را.چشم های بسته ات را .گردنت را و قفسه ی سینه ات را.کاش واژه ها نور بودند میشد روانه کرد.

باید بروم پیازها سرد شده اند.گوشت ها یخ باز کرده اند و میز نهار منتظر ایستاده است.ظهر نزدیک است.چیزی دست و پا کنم.تو هم برو .شاید وقتی دیگر.


پ.ن:در تمام این متن آهنگ"سراب قلبم" از هایده را گوش میدادم.

میدونم که یه روز توی میای سراغ قلبم

تو یه روز مثل گل وا میشی تو باغ قلبم

تو میدونی که تو دست هات واسه من عمر دوباره است

تو میدونی که تو چشمات شب من غرق ستاره است

باغ غمگین زمستون پیش تو گلخونه میشه

شب ساکتم‌ سراسر مستی شبونه میشه.


جستجوگری در حال جنگیدن برای یافتن خودش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید