ویرگول
ورودثبت نام
Juliet
Juliet
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

آخرین سکانس

تو دیگه داری می ری، این اختتام رؤیاست
این آخرین سکانسه فیلمِ کازابلانکاست
من مردِ نقش اول، مغرور و بی تبسم
تو اون زنی که می ره با مردِ نقش دوم
بارون بباره یا نه، صحنه دراماتیکه
تصویرت از تو چشمام می ریزه چیکه چیکه
دوربین یواش یواش از تو صحنه میره بیرون
من می مونم با سایه م، من می مونم با بارون
این اشکا مصنوعی نیست تو دیگه داری میری
داری چشاتو از من، از نقشِ من می گیری
راهی نمونده باقی، فیلم نامه اینو می گه
من و یه جای خالی، تو و یه مردِ دیگه...
از وقتی که نگاهت از تو نگاهم رد شد
این فیلم عاشقانه، یه فیلمِ مستند شد
بازی دیگه یادم رفت، نقشم خودِ خودم بود
نقش کسی که چشماش لبریزِ عشق و غم بود
اسکارو من می گیرم... اما چه فرقی داره
نقش سیاهی لشکر، با یه ابرستاره
وقتی تو رو ندارم، وقتی تو دورِ دوری،
وقتی باید بسازم با حسرت و صبوری
این فیلم موندگاره، گیشه ها غبضه می شن
اما بازم من بی تو، اما بازم تو بی من...
تو دیگه داری می ری، این آخرین پلانه
تیتراژ میاد و آهنگ، همراه این ترانه...

فیلمبازم بیمرد نقشتیتراژعشق
من يک مهاجرم، از رويايى به رويایى ديگر:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید