ویرگول
ورودثبت نام
Juliet
Juliet
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

20:58

- از دود کردنِ شونزدهمین نخِ سیگارم راسِ ساعتِ 20:58 21 اسفند 1400 بهت سَلام . از چار شات الکلی که امشب بالا زدم تا نقشُ نگارِ کافئینِ اعتیاد آورِ چشات یادم بره ُ همشو لبِ جدول تو انقلاب بالا آوردم بهت سلام . از تیغی که سیصدُ شصتُ پنج روزِ تمام شبا بی‌رحمانه باهاش به شاهرگم سیلی زدم ولی غرقِ عرقُ با عربده از خواب پریدم ؛ بهت سلام . از قلبِ مریضُ زبون نفهمم که تازه پیوندِ قلب خوردِ و با هر تیک تاکِ ساعت رگاش بسته تر میشه بهت سلام . از بدنِ لرزون و بی‌جونم که هر لحظه یخ تر و بی حس تر میشه ُ داره رویِ همون آلاچیقی که قیدِ مایِ منُ تورو زدی جون میده ؛ بهت سلام . راستی ؛ دلبرِ جدیدت خیلی خوشکله . موهاش بورِ فرفریه ؛ یادمه همیشه مویِ فرفریُ بلند دوس داشتی . منم موهام فرفری بود ؛ فقط برایِ شیمی درمانی باید موهامُ از ته میزدم . قد و بالاش بلند ِ ؛ همونطوری که همیشه دلت میخاست منم باشم . منم میتونستم قدُ بالایِ بلند و خوب داشته باشم ؛ اگه از بچگی با سرطانُ دارو و فشار جسمی سر و کله نمیزدم . خیلی خوشکل میخنده . یادمِ میگفتی دخترایِ خوش خنده جذابن ‌. منم خندیدنُ دوس داشتم ، فقط اونقد نخندیده بودم فراموش کرده بودم طرحِ لبخند چطوریه ‌. حواست به ساعت هست دیگه ؟ بازم نحسیِ 20:58 . دفه پیش تو تمومش کردی ، این دفعه نوبتِ منه که تمومش کنم . راستی . . نمیدونم چرا اینقدر سرم سنگینه . . . نمیدونم چرا صدایِ جیغ و دادِ یه پیرزنُ بوق ماشینا وُ جیغ و داد میاد . . . نمیدونم چرا پیرزنی که جیغ کشیده بود ، اینقدر با ترسُ لرزش نبضمو میگیره ، نمیدونم چرا مردم انقدر میترسن و دادُ فریاد میکنن . . فقط . . فقط میدونم من دیگه آرومم . . . :)

سلامآلاچیقی قیدمنمبلندخودکشی
من يک مهاجرم، از رويايى به رويایى ديگر:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید