Juliet
Juliet
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

توت فرنگی

توت فرنگی روی شیرینی اش را در دهانش جویید و بعد از قورت دادن شروع به خوردن خود اصلی شیرینی کرد. هنسفری سفیدی که همیشه بر روی گوشش بود گره خورده بود اما هنوز هم صدای او و دوستانش در گوشش پخش میشد و لبخندش بزرگ و بزرگ تر روی صورتش نمایان میشد. روی صندلی اش نشسته بود و منتظر شیرینی بعدی به غروب خیره شده بود ولی آنقدری آن غروب برایش زیبا بود که حتی یادش رفت هنوز هم منتظر یک شیرینی دیگر است.



توت فرنگیچیزکیکغروبمنتظر
من يک مهاجرم، از رويايى به رويایى ديگر:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید