نازین جعفرخواه·۷ روز پیششاید غروب کِش میآمد!دستهٔ مشکیِ تلفن، چَپه شده بود و میان زمین و آسمان تاب میخورد.
ریحانه کثیری نژاد "Kaktttos_R"·۱۴ روز پیشغروبِ روستادم دمای غروب، صدای زنگوله گوسفندا میومد که نشون از برگشتنشون از چرا بود. کوه رو به تاریکی میرفت، روستا آروم آروم از شلوغیش کم میکرد و مسک…
ََABNOOS·۱۸ روز پیشاز من کمی دیوانهترزنان در غروب و مردان در خفاء شب فرو میریزند؛ و تو چه میدانی در سرزمینِ دنیا چند نفر زنده اند..
Karma·۱ ماه پیشبنشین کنارم...حس غریبیست کنارت بودن از نفس هایت تغذیه کردن است از واژگانت استفاده کردن چه قدر عجیب است دوست داشتنت
شبنم حکیم هاشمی·۳ ماه پیشراز دریاصبح بود. عاشق از راهی دور به ملاقات دریا آمده بود و روی شنهای ساحل نشسته بود. و منتظر بود که دختر دریا از خواب بیدار شود. برای دیدار دختر…
رها کریمی·۷ ماه پیشغروبدلتنگ تر شدم نم باران زد غروب خون از سقف دلم چکیده در حد غروب بیهوده و بی هدف چه قدر دست و پا زدم از خود کجا گریزم از این حس بد غروب از سر…
With me·۱۰ ماه پیشغروبمن بچه غروبم. زمانی در غروبی دلگیر ، در ابتدای جبر و انتهای اوج، طرف های زمستان و در پیری پاییز به این دنیا آمدم. شاید برای همین است که احو…