شیدای ماه بود، از هنگامی ک ماه بر پرده سیاه شب ظاهر میشد همچون مجنون به ماه نگاه میکرد و خیره میماند.
آرزو داشت در ماه زندگی کند،در دفترچه ارزو هایش نوشته بود:از دختر ماه به اهل ماه سلام
امیدوارم نامه مرا بخوانید و به دنبال این دختر اهل ماه ک روی زمین گیر افتاده بیاید،
در و دیوار از اتاقش عکس ماه پر شده بود و همیشه میگفت:ماهِ، سیاره زمین برای ان زیباست که فقط یکی است،اگر مثل سیاره های دیگر چند ماه داشت جذابیتی نداشت،چیز های خوب که زیبا بسیار کم هستند و اگ عاشق شان هستیم باید قدرشان بدانیم.
ماه معشوقه راستین او بود ،خود را دختر ماه مینامید، شبانگاه وقتی که همه شهر به خواب میرفتند و نور اضافی در شهر نبود به روی بام خانه میرفت و محو تماشا میشد،
همیشه میگفت:ماه پدیده خارق العاده ایست فکرش را بکن از، اوایل ماه،زیبا و ظریف ،اواسط یک قرص کامل و نورانی ،مست نور ماه در اواسط ماه بود همیشه روی تقویم علامت میزد و وقتی ماه کامل و نورانی بود زیر نور ماه مینشست و خود را در نور و زیباییش غرق میکرد.
یک شب که اتفاقا هم شبی بود که ماه نورانی و کامل بود ،وقتی همه به خواب رفتند روبه روی پنجره روبه ماه زیر نورش نشست وبه ماه چشم دوخت ،احساس کرد کسی پشت سرش است ولی توجه نکرد و گفت خیالاتی شده.ولی درست حدس زده بود ،ان شب اهالی ماه به دنبال مجنون ماه اومده بودند تا اورا را بلخود ببرند و از حبس زمین ازاد کنند.
فردای ان روز جنازه دختر را روبه روی پنجره پیدا کردند ،دکترها دلیل مرگ را نامشخص میدانست و میگفتند دلیل مرگ ازادی روح از زندان تن بوده و این دختر بی هیچ دلیلی به استقبال مرگ رفته وشاید این چیزی خارج از تصور ماست، درست بود دخترِ مجنون ماه به ماه رفته بود و در دریای نور، پاک و زیبایی غرق شده بود.