Just Write it
Just Write it
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

فاقد صلاحیت لازم برای دوستی!

تا به حال شده است که یک دوستی، رفیقی، غمخواری کسی بیاید و به تو بگوید فعلاً صلاحیت دوست جدید پیدا کردن نداری؟ نه اینکه از سر بدخواهی یا نارفیقی بگوید، نه! واقعاً صادقانه و با خیرترین نیتش! بیاید جلوی تو بنشیند یا در یک ویس طولانی با آرامش برایت توضیح دهد که دوست خوبم! فعلاً بیخیال شو! (یا شاید هم کلاً بیخیال شو!) لطفاً با دیگران دوست نشو! دلیلش هم این باشد که تو زیادی صمیمی می­شوی، زیادی دوستی می کنی، زیادی دروازه ­های وجودِ طرفِ مقابل را باز می­ کنی، زیادی تلاش می کنی به ته وجودش دست بزنی (تو بخوان روحش را لمس می­کنی مثلاً)، زیادی سعی می کنی آدابِ وجود داشتن آن آدم را در دنیا بفهمی، مثلِ جزئیاتِ اینکه وقتی می رود یک فروشگاه مواد غذایی، معمولاً طرف کدام قفسه ها می رود و کدام قفسه ها اصلا هیچ وقت به چشمش هم نیامده اند، یا مثلا شب ها که به خانه برمیگردد چه کار میکند تا خستگی اش در رود، در چه نوری دوست دارد بخوابد، وقتی در اتاقش را قفل می کند چه حالتی می ایستد و هزاران هزار جزئیات دیگر که وجود داشتنِ سه بعدیِ آن آدم را کامل و دقیق نشانت می­دهد.

از قرار معلوم، تماشای یک آدم در همۀ جزئیاتِ وجود داشتنش، آدم را بی کفایت میکند برای دوستی و در نتیجه، باید دست بردارد از نزدیک شدن به دیگران. چرا؟ چون وقتی دروازه های وجودِ یک آدم دیگر تا این حد برایت باز شود، جایی برای خودت نمی ماند. به همین راحتی! تو میشوی آن آدم انگار. میتوانی صبح چشم هایت را باز کنی و به جای اینکه خودت را بیابی، آن آدمِ دیگر را در درونت بیابی! اما مگر ذهن و توجه یک آدمِ متناهی تا کجا یاری می کند که حالا بخواهی یک آدمِ دیگر را هم در درونت زندگی کنی؟ اما مشکل فقط به اینجا ختم نمی شود که! وقتی یک آدم دیگر، اینقدر تو را راه بدهد به درونش، تو هم این خیال برت میدارد که پس این توقعی کاملاً طبیعی است که بخواهی طرف مقابلت هم این تمایل را داشته باشد که تو هم دروازه های وجودت را با همین جزئیات برایش باز کنی! اما خیر اصلاً هم اینطور نیست و در این مواقع، فقط تو می مانی و مشتی توقع عجیب و غریب که طرف مقابل، دهانش از شنیدنشان باز می ماند. تازه ممکن است جمله ای را که به تازگی از یک فیلم یاد گرفته ای، بلغور کنی و بگویی بنظرم دوستی ما بیشتر شبیه یک خیابان یکطرفه است تا یک خیابان دوطرفه و پیش خودت فکر کنی که چه جملۀ رسا و نمادینی عرض نموده­ ای. اما خیر جانم! هیچ کس اینطور نیست! اصلاً بیا بگوییم آداب زندگی اجتماعی این نیست. اولین ادب زندگی اجتماعی این است که خودت را حفظ کنی، سرت در کار و آدابِ وجود داشتن خودت باشد و حالا هر از گاهی اتفاقی یک نگاهی هم به مقابلت کنی و ببینی چه چیزی آنجاست و بعدش هم پیش دیگران سرت را بالا بگیری و بگویی آره! فلانی را می گی؟ باهاش دوستم، خیلی با هم رفیقیم! بله، گویا دوست بودن با دیگران چنین است و من فعلاً فاقد صلاحیت لازم برای آنم چون خودم را گم کرده ام بین این همه تصویر و جزئیات، و نشانی از خودم ندارم فعلاً! باشد که واجد شرایط لازم گردم و سپس اقدام به دوستی نمایم!

آهان! آره! همینجوری دقیقا! گاهی و  اتفاقی!
آهان! آره! همینجوری دقیقا! گاهی و اتفاقی!



دوستیتنهاییرابطه عاطفیصمیمیتعادت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید