.ᴍɪɴɪᴘʜᴏʟɪᴀ.·۱ سال پیش...شب...عابران میگذرندشب تنهاستکوچهها میگریندباد هوهوکنان میکشد این غمها راابرها سرگرداندر پی شعلهی آتش برای آغازندریشهها میمیرندشکوفه ب…
.ᴍɪɴɪᴘʜᴏʟɪᴀ.·۱ سال پیشسرآغازی نو...با ذوق و کمی استرس به کیبورد خیره شدهام...باید چگونه شروع کرد؟نمیدانم...باید چه موضوعاتی را انتخاب کرد؟نمیدانم...دل را به دریا میزنم!...د…