آتنا
آتنا
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

متن طنز با موضوع دوران کودکی!

آقا مجبورم عنوان رو اینجوری بزارم بازدیدش از گوگل بره بالا...مجبووووووررررر!

نوشته پیش رو تعدادی جوک جمع آوری شده از سراسر شبکه اینترنت میباشد و بهم ریختگی آن هیچ ربطی به بنده ندارد!



سلام اسم من سرت رو از توی اون گوشی بی صاحاب شده بکش بیرونه..

البته بچه تر که بودم فکر میکردم بتمرگ سرجات پیش فعاله(معادل امروزی کلمه توله سگ که جهت بالا بردن سطح ادبی متن به کار رفته) !

ببینید اصول خلقت من اینگونه بود که خدا خییلی گزینه دیلت رو زدااا..ولی متاسفانه من دیگه سند شده بودم(با یه سوراخ کوچولو توی قلبم...)

البته بازهم خدا نامردی نکرد و به لک لک ها سپرد من رو جایی بندازن که معلولان ذهنی زندگی ساده تری داشته باشن..خلاصه که این لک لکها داشتن ما رو میآوردن و از روی منطقه خاورمیانه میگذشتن که ناگهان یکیشون گفت:عه ببین ایرانه!

اون یکی هم خندید..و تالاپ...کابوس آغاز شد!

همین که چشمام رو باز کردن خانواده گرامی شروع به نطق کردن دیالوگ هایی از آلفرد هیچکاک شدن!

مثلا خالم گفت:خداروشکر که سالمه..

عموم گفت:انداختن بهتون!

عمم هم اول یه نگاهی انداخت بعد سرش رو سمت آسمون گرفت و گفت:خدایااا این تاوان کدوم یکی از گناهامه؟!

خلاصه که مارو خوابوندن کنار دو نفر دیگه و صحبت آغاز شد!

یکیشون گفت:من یه ماشین سه ملیاردی دارم!

اون یکی هم گفت:منم یه خونه هفتصد متری دارم...

دیگری هم برگشت گفت:منم کارداشیانم...

یکم نگاه کردم و بله!شناختمشون!

اون ور آسمون وقتی داشتن شانسارو با بیل میکردن تو پاچه اینا،من دسشوری بودم!

اینا برگشتن سمت من و پرسیدن تو چی داری؟

گفتم:من یه ویروسی دارم که هنوز نیومده!

گفتن چی؟

گفتم کرونا!

اینا جیغ زدندنی،پوشک خویش دریدندی و سر به راهرو گذاشتندی!

منم فرصت رو مناسب دیدم که جام رو با کارداشیانه عوض کنم که ناگهان در باز شد و پرستار وارد شد!

یه رویی به پدر و مادرم کرد و گفت:واقعا میخواید ببریدش؟

بابام هم گفت:مجبوریم...پولش رو دادیم!


البته توی خونه خیلی بیشتر از من استقبال شد و حتی شعر هم برام خوندن،غزلی زیبا از شیخی مقتدر!

این چیه که آوردین؟ گندشو در آوردین:}}}}

و دوران سخت تکان دادن من روی پا تا سرحد جداشدن نورون های مغزم و سه بار بالا انداختن و دو بار گرفتنم آغاز شد!

------------------------------------------------------------

این رو داخل دفترچه خاطرات سیزده سالگیم نوشتم و متاسفانه یه برگش گم و گور شده،برای همین متن ناقص موند!

ای که دستت میرسد لایکی بزن و کامنتی بگذار..


طنزمتن طنزجوکاستنداپ کمدیخنده
"سر ممکنه که اشتباه کنه اما خون هرگز"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید