آتنا·۴ روز پیشکم کم انگار آدم حالیاش میشودمدت مدیدیست که محتوایی برای ارائه ندارم، حال آنکه سرم پر است. پر از ایدههای خام نپخته با بوی ضحم که اگر بیانشان نکنم برای آسایش همگان خیلی…
آتنا·۱ ماه پیشآنچه گذشت (نه به من که از روی من)در سالن مطالعه نشستهام، احساس میکنم که بلندی و تیکوار بودن صدای کیبورد هنگام تایپ غیرانسانیتر از آن است که بتوانم به انجامش در اینجا اد…
آتنا·۲ ماه پیشچطور میشه فهمید که اینجا همون جای درسته؟ +تجربیات من از سال اول دانشجوییشاید راهنمای کمی دیر برای انتخاب رشته
آتنادراتاقک زیر شیروانی ذهن·۴ ماه پیشآیا واقعا داره دیر میشه؟تصاویر بسیار از خوکهای پارچهای/سیلیکونی
آتنادرمینویسیم تا زنده بمانیم.·۵ ماه پیشاز جنگ تا آتش بس و از امید تا تقلااین پست ادامه نوشتههای به امید چنگ زدیم، پاره شد است که به علت طولانی شدن اینجا منتقل شد. فرق این پست با پست قبلی این است که عکس واقعی ندا…
آتنا·۵ ماه پیشبه امید چنگ زدیم، پاره شدنخی ماند، نخ را در دور دستمان پیچیدیم و به قیمت از دست دادن یک دست ایستادیم.
آتنادراتاقک زیر شیروانی ذهن·۷ ماه پیشمن عنوانی ندارم.گاهی اوقات فکر میکنم که کور و کر میشم. کور و کر به همون معنای توهینآمیزی که توی مکالمات روزمره ازشون استفاده میکنیم. گاهی اوقات فکر می…
آتنادراتاقک زیر شیروانی ذهن·۸ ماه پیشو ما برای تصویر ماه روی آب میجنگیمچون جز جنگیدن چیزی بلد نیستیم.
آتنادراتاقک زیر شیروانی ذهن·۹ ماه پیشبزرگسالی که هی میگفتن این بود؟من دیشب یک بحث نسبتا کوچیک رو متمحل شدم از بابت اینکه دیگه نور توی چشمام روشناییش رو از دست داده. از بابت اینکه دیگه احساساتم رو احساس نمی…