کندوزاده
کندوزاده
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

تکه‌هایی از قصر آبی

چرا بعضی از دخترها باید همه چیز گیرشان می‌آمد و بعضی دیگر هیچی؟ عادلانه نبود.
"ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی می‌ترسد."
"ظاهرا آدم‌هایی که از گربه‌ها خوششان نمی‌آید، همیشه فکر می‌کنند دوست نداشتن آن‌ها تقدس خاصی دارد."
زندگی نمی‌تواند به‌خاطر ظهور تراژدی، از حرکت بماند. حتی اگر پسر آدم بمیرد، همچنان باید غذا آماده کرد و حتی اگر تنها دختر آدم دارد دیوانه می‌شود، باید ایوان خانه را تعمیر کرد.
دخترعمو سارا گفت: "خوشحالم که خودم هیچ وقت بچه‌دار نشدم. بالاخره به طریقی قلب آدم را می‌شکنند." ولنسی پرسید: "بهتر نیست قلب آدم بشکند تااینکه پژمرده بشود؟ قبل از اینکه بشکند، حتما احساسات شگفت‌انگیزی را تجربه کرده. همین به زحمت درد و رنجش می ‌ارزد."
"مشکل شما این است که به حد کافی نمی‌خندید."
"یک بشقاب سیب، آتش شومینه و یک کتاب خوب برای خواندن جایگزین خوبی برای بهشت است."
نه. نه نمی‌خواهم بارنی را فراموش کنم. ترجیح می‌دهم توی بهشت او را به یاد داشته باشم و مفلوک باشم تااینکه با فراموش کردنش خوشحال بشوم. و تا ابد فراموش نمی‌کنم که او واقعا، واقعا من را دوست دارد.
یادش افتاد که وقتی در مدرسه دستور زبان می‌خواند، از زمان‌های ماضی و بعید بدش می‌آمد. همیشه به نظرش ترحم‌انگیز می‌آمدند. "من بودم" یعنی همه چیز رخ داده و به آخر رسیده.
بعد ناگزیر فکرش معطوف به او شد. در حسرت وجودش سوخت. می‌خواست بازوهایش را دور خود احساس کند، صورتش را به صورت او بچسباند و زمزمه‌هایش را در گوش خود بشنود. تمام نگاه‌های دوستانه و شوخی‌ها و شیطنت‌هایش، تعریف‌ها و تحسین‌هایش و نوازش‌هایش را به یاد آورد.
"نه می‌خواهم بهشتی باشم، نه جهنمی. ای‌ کاش می‌توانستم توی جفتشان به یک اندازه باشم‌." ولنسی گفت: "مگر این دنیا همین شکلی نیست؟" ایبل فریاد زد: "نه، نه. اینجا جهنمش خیلی زیاد است، خیلی بیش‌‌ازحد زیاد. برای همین اینقدر مست می‌کنم. باعث می‌شود که آدم یک مدت آزاد بشود، آزاد از خودش."

این هم آخرین کتابی که این تابستون خوندم.

ولنسی دختری که به صورت ناگهانی متوجه می‌شه فقط یک سال دیگه برای زندگی کردن براش باقی مونده و می‌فهمه تا اون لحظه هرگز زندگی نکرده چون همیشه در قید و بند مقررات و خانواده‌اش بوده. همه ما مثل ولنسی نیاز به یه شوک داریم تا متوجه شیم چقدر زمان کمی برای زندگی داریم. جرات آدم‌ها هر چقدر زمانشون کم‌تر می‌شه، بیشتر می‌شه.

کتابمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید