کندوزاده·۱ ماه پیشنویسندهاز بچگیم دوست داشتم که نویسنده بشم ولی هیچوقت کسی بهم نگفت که استعدادش رو دارم. من هیچوقت اون دانشآموزی نبودم که برای انشاهاش مورد تقدیر ق…
کندوزاده·۲ ماه پیشلحظات آخرخورشید داشت پشت درختهای بلند پارک ناپدید میشد. من و تو روی نیمکت همیشگیمون نشسته بودیم؛ همون نیمکتی که بار اول وقتی هم رو دیدیم، روش نشس…
کندوزاده·۲ ماه پیشتکههایی از قصر آبیچرا بعضی از دخترها باید همه چیز گیرشان میآمد و بعضی دیگر هیچی؟ عادلانه نبود."ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند ک…
کندوزاده·۷ ماه پیشبیست و یک سالگی!بیست و یک سالگی!روزهایی رو به یاد دارم که 16 ساله بودم. اون روزها دنیا یادمه رنگیتر بود. تابستونها قشنگتر، میوهها شیرینتر، روزها کوتا…
کندوزاده·۱۰ ماه پیشداستان من و باشگاه محتواداستان آشنایی من با باشگاه محتواتا به حال شده درباره ی مسیری که توش دارین قدم برمیدارین دچار شک و تردید بشین؟ تا حالا شده احساس کنید که مو…