کارامازوف
کارامازوف
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سهراب، سپهری...


سهراب خان سپهری، شاعر نیستند، رساله‌نویس هستند؛ رساله‌هایشان هم معمولا وزن و قافیه ندارد. اگر هم دارد، خوبش را ندارد.

امّا سخت می‌شود سهراب سپهری را قبول نکرد. می‌گویند او سیاسی نیست و این حسن است(!). تأثیرات سیاسی نبودن زیاد است می‌دانیم که سیاسی نبودن، مترادف است با بی‌تفاوت بودن.


چطور سهراب سپهری‌ای که بقول شما، دغدغه طبیعت دارد، سیاسی نیست؟ آیا همین سیاست پدر طبیعت او را در نیاورده و او، نباید موضع تهاجمی علیه آن بگیرد؟ سیاسی بودن را بد تعبیر کرده اید. سیاسی بودن می‌تواند به معنای هوشمند بودن، آگاه بودن و شناختن جریانات و فتنه‌ها باشد. سیاسی دم به تله نمی‌دهد و طرف درست را، می‌گیرید. خوب می‌داند تخم‌مرغ‌هایش را کجا بگذارد تا نشکنند؛ خوب می‌داند هر جویی، چه آبی دارد و هر آبی، به چه جویی می‌رود.

"آب را گِل نکنیم!"؛ یعنی چه؟ شاید این آب، می‌رود پای درختی؟ جویباری؟ اندیشه سپهری جان این است که: «آب مال همه است!» یعنی انسان اشرف مخلوقات است، ولی تنها مخلوق نیست. انسان فرضا مهم‌ترین و بهترین و قدرتمندترین موجود عالم، امّا در کنار او، دیگرانی هم هستند، چه بی‌جان چه باجان، حبا ما جمع می‌شوند و جهان را می‌سازند. طبیعت را می‌سازند؟ طبیعت‌گرایی اگر به سهراب خان سپهری بگوییم، منظور دیدی همه‌جانبه به همه موجودات، حتی کوزه بی‌جان(!)، می‌باشد. یعنی همان که همه خلایق، اعضای یک بدن اند.


به درستی می‌گویند که فقط صنعت، فقط انقلاب، فقط تکنولوژی، فقط ماشین، ریشه خسران‌های ما به طبیعت نیست؛ به محیط زیست نیست. ما تفکری داریم که ما را نه اشرف مخلوقات، که تنها مخلوق و حاکم جهان می‌داند! چنین نگاهی، یعنی همه چیز "واس ما ست!"، "ماس ماس!"؛ یعنی "برای ما ست!". ما حق داریم به هر چیزی دست ببریم و هر کاری دلمان می‌خواهد بکنیم، سایر خلایق در مقابل ما، فاقد حق و فاقد منش اند. اینها نباید جلوی خواسته‌های ما قرار بگیرند و اگر در مسیر اند، یا باید به کاری بیایند، یا باید از سر راه، کنار بروند.

این سوای فواید طبیعت است، اصلا سود مطرح نیست! این مطرح نیست که ضرر به طبیعت، خود ما را نابود می‌کند، پس، بیایید به طبیعت ضرر نزنیم! برای چه؟ برای طبیعت؟ نه! برای خودمان که نابود نشویم! ما باید در کنار طبیعت باشیم (نه مقابلش یا بالا سرش) چون این، خود حقیقت است! خود درستی ست! غیر از این عجیب است، غیر از این محال است، چطور شد که ما به این نتیجه رسیدیم؟ به این نتیجه که اشرف مخلوقات، حاکم مخلوقات است؟

بله عزیز جان! آب را گل نفرمایید؛ سهراب سپهری هم به نام خودتان نزنید. سعی کنیم مشاهیر را، آنچنان که هستند بنماییم نه آنچنان که می‌خواهیم!

سهراب سپهریطبیعت‌گراییانساناشرف مخلوقاتخودگرایی
«يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید