ویرگول
ورودثبت نام
کتاب قم
کتاب قم
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

کتاب مرد - حاج احمد متوسلیان

مرد به تندی جلو آمد. مشت راست رضا را فشرد وضامن را از دست چپ او بیرون کشید و در سوراخ نارنجک فرو کرد. از بازوان رضا گرفت و او را بالا کشید. رضا به مرد نگاه کرد؛ به چشمان سیاه و بینی عقابی اش گفت «دیر رسیدی»...

کتاب "مرد" به قلم داوود امیریان برگرفته از زندگی سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان می باشد که توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی وبا 184 صفحه به چاپ رسیده است. که این کتاب در سایت های معتبر از جمله سایت کتاب قم قابل تهیه می باشد.


آغاز داستان مردی به وسعت متوسلیان:

رضا چشم باز کرد. سرش گیج می رفت. معدهاش می جوشید. گلویش میسوخت و لبانش داغمه بسته بود. اراده کرد که برخیزد؛ نتوانست. فضای اطراف غرق در دود و مه بود. بوی لاستیک و گوشت سوخته مشامش را می آزرد. شاید گیجی اش از بوی دود لاستیک بود.هنوز نمی دانست کجاست و بر سرش چه آمده است.

بدنش تا نیمه در زمین گل آلود فرو رفته بود. حالا می فهمید که سردش است و دندان هایش به هم می خورد.

روی سینه برگشت. دستانش را ستون کرد. دید که پوست دستانش خراش برداشته و رگه های خشکیده خون روی آنها نقش بسته است. تمام توانش را در دستانش جمع کرد و به سختی بلند شد روی دو زانو ایستاد. چهار دست و پا ماند. مچ پای چپش درد عجیبی داشت. چیزی در بدنش موج برمیداشت.

زانوی راستش را بالا آورد و به جلو گذاشت. چهار دست و پا به جلو رفت. نرمه بادی وزید و مه و دود را کنار زد. بوی کباب آمد. یادش آمد که گرسنه است اما تشنگی بیشتر آزارش میداد. اگر نوشیدنی گرمی بود و آرام آرام مزمزهاش می کرد حتما جان می گرفت.

عضله های صورتش میلرزید و لبش کش می آمد. جلوتر رفت. جنازهای بی سر دید که به پشت بر زمین افتاده و دستانش چنگ شده است. یکه خورد. دستانش جاخالی کرد و با صورت بر زمین خورد. مزه شور خون را حس کرد. سر بلند کرد.

مردکتابمعرفی کتابحاج احمد متوسلیانانتشارات سوره مهر
فروشگاه اینترنتی کتاب قم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید