همان طورها شعر می گویم...
که خواب می بینم..
و اگر حکم شود کسی را جزا دهند...
به گناهِ آنچه دیده در رؤیای خویش...
من ده بار محکوم به اعدام ام!...
ولی تو همۀ خیالاتِ باطل...
همۀ کابوسهای آشفته ام را
خواهی بخشید
تو مرکزِ همۀ زلزله های روحِ ویرانه ام را...
معاینه دانسته ای...
و چه خوب فهمیده ای عزیزکم...
که دوستت دارم...