بهرام ورجاوند
بهرام ورجاوند
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

مرگِ نویسنده!

دوستانِ عزیزم!... هم بندانِ رنجدیده ام!...

بیایید این جلسه، به یکی از شیوه های خیلی جنجال برانگیز، ولی جالبِ نقدِ هنری اشاره کنیم...

البته فقط در حدّ یک اشارۀ مقدّماتی...چون خیلی دیر وقت است و نمی خواهم خسته تان کنم...

می خواهم بگویم از آن چه که جنابِ "رولان بارت" دربارۀ نقد می فرماید...

در حقیقت ایشان، همان پیامبرِ شمشیر به دست و سهمگینِ عالمِ نقدِ پساساختاگرا است که ناگاه "مرگِ مؤلف" را خیلی ساده و بی تردید اعلام فرمود...

بله دقیقاً با همین جمله مشهور که:

"مؤلف مرده است"

حالا این یعنی چه؟...

بسیار خوب! الان عرض می کنم خدمتتان...

البته اگر از لحاظِ دسته بندی، بخواهیم جایگاهِ این شیوه را مشخص سازیم، باید اشاره کنیم که از جمله شیوه های نقدِ "معطوف به مخاطب" است... یعنی خیلی متفاوت از آن شیوۀ نقدِ قبلی که گفتیم "معطوف به مؤلفِ" اثر بود (شیوۀ سنّتیِ نقد).

و خود جنابِ بارت هم جزوِ متفکّرانِ جنبشِ "ساختگرایی" و سپس از پیشروانِ "پساساختگرایی" محسوب می شود... دربارۀ این دو جنبش، هم در جلسات بعد، به امیدِ خدا توضیح خواهیم داد...

ولی آخر مقصود این منتقد و فیلسوفِ فرانسوی، از اعلامِ مرگِ خالقِ اثرِ هنری چه بود؟...

احتمالاً... البته او خیلی تُند رفته بود، ولی غرض و هدفِ نیکویی داشت، مبنی بر این که مخاطب یا بینندۀ اثر را بر جایگاهِ والایی، که شایستۀ آن بود، بنشاند...

به طورِ خلاصه، بارت می خواست بگوید...

  • این هنرمند نیست که معنی اثر خود را تعیین می کند بلکه این بینندۀ اثر است که به آن معنا می بخشد...

فعلاً تا همین جایش را داشته باشیم تا با شرح و تفصیلِ بیشتر روزهای بعد ادامه دهیم...

استاد خسته نباشید!!
اِ بچه ها! وقت تمام شده...بله! حتماً... بفرمایید...تعطیلات خوش بگذرد...
نقد هنریرولان بارت
حقیقت آن است که من در عصر تاریکی می‌زیم. ناب‌ترین واژگان ابلهانه می‌نماید. جبین صاف حکایت از بی‌خیالی دارد و آن‌کس که می‌خندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است.(برتولت برشت)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید