یه روز داشتم بامامانم صحبت میکردم ،میگفت دلم میخواست دوتا پسر داشته باشم یکی به اسم مهدی یکی به اسم هادی .
این داستان گذشت تا یه روزی که من داشتم اسمم رو با خط کاپرپیلیت تمرین میکردم
یکحو بجای اسم KHADIJEHنوشتمHADIو اونجا متوجه ننوشتن K شدم .اون لحظه اصلا به اون اسم هادی که نوشتم دقت نکرده بودم ...
وقتی داشتم برگه های چرک نویس رو جمع میکردم
چشمم خورد بهش، گفتم هادی کیه دیگه ،چرا من نوشتم هادی و همینطور داشتم با خودم میگفتم خوبه که کسی ندید و...
یحو یادم به اشتباهم افتاد و اینقدر خوشحال شدم که میون دل اسمم یه هادی دارم ...
این خوشحالی رو با مامانم شریک شدم و خیلی حس خوبی داشت وقتی با خنده نگاهم کرد و گفت عه جدی
با این خاطره خواستم بگم امام هادی ،هادی الامم، منم دوستت دارم ...تولدت مبارک ❤️😍
منو هم از خودیا بدون ☺️
تولدت مبارک امام هدایتگر من 😍☺️❤️