ویرگول
ورودثبت نام
مهسا کاظمی
مهسا کاظمیدر باب روزها.
مهسا کاظمی
مهسا کاظمی
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

شست‌وشوی فکری

ظرف‌شستن همیشه کار مزخرفی بود برام، ولی الان، آخرشب‌ها ظرف شستن یه‌کار از روی اجبار یا صرفا شستن ظرف‌ها نیست. برای یه خلوت شبونه بدون تنها موندن با خودمه. یه ایرپاد توی گوش راست (چون چپ گرفته)، یه‌عالمه ظرف و سکوت خونه و دور شدن از دنیا و صداهاش. گوش دادن آهنگ‌ها و فروختن گوش‌هام به پلی‌لیستم، یا یه‌ اپیسود پادکست باضیا یا شایدم شعرخوندن مهدی پاکدل با صدای بغضی! تو مدتی که دستام آب نرم و ولرم رو لمس می‌کنن و گوش‌هام با موسیقی می‌رقصن، ذهنم سفر می‌کنه به جاهای دیگه، به زمان‌های دیگه. هر جا دور از اینجا. به آدم‌ها، شهرها و گذشته‌ها سفر می‌کنه، اتفاقات رو مرور می‌کنه، آینده رو بررسی می‌کنه، مسائل رو حل می‌کنه و راه حل می‌چینه، برای آدم‌ها نسخه می‌پیچه و گاهی هم می‌بخشتشون. خلاصه که گاهی بدون مغز ظرف می‌شورم؛ مغزم رو درمیارم و زیر شیر آب می‌گیرم و از فکرهای خورَنده پاکش می‌کنم و وقتی آماده‌ی دوباره ادامه‌دادن شد، می‌ذارمش تو جاش.

از ویدئوهای ظرف شستن خارجیا توی اکسپلور هم ذوق می‌کنم. از چیدن همه ظرف‌ها توی یه سینک تا سقف و آب گرفتن و شستن و آب کشیدن و بعد هم کامل تمیز کردن سینک، جوری که برق بزنه. مثل یه‌جور پاک‌کردن هرچیز اضافی. شاید ظرف و کثیفی، شایدم مغز و فکرهای آزاردهنده.

این چیزیه که ظرف شستن بهم میده: نظم درونی، آرامش، صلح با خودم، دوباره به زندگی برگشتن.

پی‌نوشت: البته که این آپشن رو توی خوابگاه ندارم، با آشپزخونه و سینک کثافت!

_اردی‌بهشتی که بهشت نبود.

فکر کنین که خیلی ربط داره به موضوع.
فکر کنین که خیلی ربط داره به موضوع.
روزنگار
۱۱
۴
مهسا کاظمی
مهسا کاظمی
در باب روزها.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید