آنه^^·۶ ماه پیشروزنگار جنگ (روز دوم)نمیدونم این جنگ قراره چند روز ادامه پیدا کنه؛ اما میخوام این روزها رو از دید خودم یه جا ثبت کنم.
آنه^^·۶ ماه پیشروزنگار جنگ (روز اول)نمیدونم این جنگ قراره چند روز ادامه پیدا کنه؛ اما میخوام این روزها رو از دید خودم یه جا ثبت کنم.
آن-·۱ سال پیش۲۳ آبان-امروز کسی رو دیدم که نه میدید و نه خوب میشنید، پاهاشو محکم روی زمین فشار میداد و عصاشو با لرز میکوبید.امروز خیلی سست بودم، انقدر زیاد ک…
منا هاشمیان .... عکاس ، گردشگر، راهنمای گردشگری·۱ سال پیشروزنگارهای من 1منه یکسالههو نگاه کردم دیدم دارم برای امیرضا و موری از کودکیم میگم،مدتها بود فراموششده بوداینقدر عمیق گذشته بود که با جزئیات با تک تک اسم…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۲ سال پیشلبخند گذر ایام....در کمد را باز کرده و به مانتوهایم نگاه میکنم. تعداد مانتوهای بهاریام کم است و از روی ناچاری یک سرمهای بلند را انتخاب میکنم. به یاد می…
Supernova·۲ سال پیشنامهی دوم.لئاندروی مهربان من،امروز را به خوبی آغاز کردم. رویای بسیار شیرینی میدیدم که آرزو میکردم ایکاش واقعی بود، اما صدای زنگ ساعت من را از ملکو…
Supernovaدرسَکّو!·۲ سال پیشنامهی اول.لئاندروی عزیز،این اولین نامهای است که برایت مینویسم. اشتیاق درونی وصفناپذیری من را به سوی نوشتن برای تو سوق داد. شاید خوب باشد که مثل سد…