دنیا با سرعت و قدرت غیر قابل انکاری در حال پیشرفته ، قدرتی که توانایی شکستن هر تابویی رو داره . کلمه ی تابو به آن دسته از رفتار و گفتاری می گویند که بر طبق آیین و مذهب ، نامناسب و یا ممنوع هستند. در برخی قبایل و سنت ها خانم ها در زمان بارداری یا پریود احساس شرم دارند و یا جرئت صحبت در رابطه با مسائل جنسی را ندارند ، چیزهایی که به علت عدم آگاهی درست خیلی از افراد ،آزاردهنده می شوند. حالا این را شنیدید که می گویند تابوسازی نکنید ؟ نمی دانم چقدر این کلمه می تواند درست باشد اما بدون شک منظورمان این است که چیزی را نامناسب و شرم آور خطاب نکنید ، آن هم زمانی که بسیار عادی است.
با پیشرفت امروزه ی اعتقادات مردم و ادعاهایی از قبیل روشنفکر بودن عجیب است که هنوز هم برخی افراد عدم اختیار کنترل ادرار را امری بسیار چالشی و شرم آور می دانند. بگذارید زندگی یک فرد را با این عارضه متصور شویم تا کمی درک این عارضه قابل لمس تر شود.
من مردی هستم در اوایل پنجاه سالگی و این سن برای من چالش هایی جدید به همراه داشته است.
به نقطه ای از عادی سازی و رواج رسیدیم که دختر دوازده ساله ام به راحتی درباره ی ترسش از به جاموندن لکه های سرخ وجودش در دوران پاکسازی بدنش با من صحبت می کند و نگرانی هایش را بدون هیچ خجالتی با من در میان می گذارد ، چقدر عالی ! اما من همچنان نتوانستم به ترسم از بیان وحشتی که ازهر فعالیتی در وجودم شکل می گیرد صحبت کنم ، چرا که در آخر خودم را ناتوان در انجامش می بینم.
با یکی از دوستانم که صحبت می کردم متوجه شدم او هم از این عارضه رنج می برد، اما در عین حال تمام کارهایش را بدون دغدغه ی فکر کردن به فاصله اش با اولین سرویس بهداشتی انجام می دهد. حقیقتا نتوانستم از او بپرسم چطور با این حال کنار می آید. همسرم خواب سبکی دارد و هر شب تعداد دفعات رفتن من به دستشویی را می شمارد و صبح ها با نگاهی غضب آلود برایم تکرار می کند که آب کمتر بنوشم و قبل از خواب چایی را حذف کنم. " باور کن آبی که می نوشم از گنجشک هم کمتر است ، نمی دانم چرا اینگونه شده ام !؟"
بعد از مدتی فشار های اجتماعی و عدم قابلیت حضورم در اجتماع با دوستم صحبت کردم ، او به طور خلاصه و کاملا راحت به من گفت که :
"می دانی ، هنوز این عارضه آنقدر عادی نشده که همه به ذهنشان خطور کند که باید از محصولات مدیریت بی اختیاری استفاده کنند ، همه به دنبال حذف یک عادت و یا تغییر روش زندگی هستند تا بتوانند از این چالش های خیس فرار کنند. فکر می کنم باید در رابطه با این چالش روش "پذیرش " را امتحان کنی و خودت را در حدی تحت فشار قرار ندی که از مردم و فعالیت های روزانت دور و یا زده بشوی ! "
حرفهایش درست بود، هفته ی قبل در خواست دخترم برای همراهی اش در پارک را رد کرده بودم چون می ترسیدم که مبادا خجالت زده اش کنم و به جای پیدا کردن راه حل منزوی شدم و در خانه ماندم. به جای صحبت با همسرم و ابراز این مشکل سرزنش های هر روزش را به جان خریدم و در حق خود بدی کردم ، چرا که از رویاهای دست یافته ام پاپس کشیده بودم و با ترس از عدم توانایی کنترل خود ، جملاتی دردناک به خود گفتم و مورد سرزنش خود قرار گرفتم ، روزانه خود را تنبیه لفظی می کردم و این حتی از خود حس بی اختیاری هم آزاردهنده تر بود.
پس "پذیرش" را تمرین کردم و به دنبال راه حل های اساسی تر و کاربردی تر گشتم. به هر حال ناراحتی و کناره گیری برای من کارساز نبود.
به امید روزی که "پذیرش" برایمان راحت تر و حضورمان با هر چالشی رنگی تر باشد.
#یک_روز_جای_من
کلید واژه ها :
چالش روانی ، عدم آگاهی ، عدم کنترل ، تمرکز ، ترس و خجالت نا خودآگاه، زمانبندی