ویرگول
ورودثبت نام
Kourosh
Kourosh
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

روزایی که دارن میگذرن:)

روزایی که دارن میگذرن و من رو هر روز بیشتر توی چاله ای که خودم درحال کندنشم فرو می‌برن.

حرف ها و صحبت های که هیچوقت تموم نمیشن، من رو غرق در یه چاه عمیق کرده که هر روز توده نوری که از بالای سرم میتونم ببینم رو کوچیک تر می‌کنه.

حرف های که زدن یا نزدنش هیچ تغییری شاید برام ایجاد نکنه ولی کم کم داره منو معتاد خودش می‌کنه.

شایدم الان معتاد شدم و هنوز دارم در تصورات امید بخش خودم سیر میکنم.

تنها چیزی که باعث میشه که با تمام وجودم نسبت به خودم توی این روز ها امیدوار باشم وجود گذشته ایه درش آدم بهتری بود و الان فقط برگشتن به همون آدم من رو امید وار نگه داشته چون میدونم که تواناییش رو دارم.

در گذشته فک میکردم باورم نسبت به هر چیز باعث میشه که نوع تاثیر اون چیز روی من چی باشه.

ولی الان دارم میبینم که باورام یه بخشی از این ماجرا هستن ولی اون چیزی که تاثیرش رو میزان هویت اون کاره که من نمیتونم تغییرش بدم با باورم.

همیشه فک میکردم این آدما دیگه کین که توی قصه هاشون آهنگ غمگین گوش میدن.

ولی حالا الان خودم یه معتادم نسبت به همین آهنگا.

تنها آرزوم: نخوردن حسرت دیروز

ممنون اگه تحملم کردی.

خستهدپرسگریهآهنگخواب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید