ویرگول
ورودثبت نام
Loki
Loki
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

Justified mental collapse SEEKERS!

[*متن از من نیست ولی فوق العاده مفید و هشدار دهنده‌س! پیشنهاد میشه کامل بخونید و درموردش فکر کنید. باشد که رستگار شوید⁦(⁠◠⁠‿⁠・⁠)⁠—⁠☆⁩]


از دست دادن موقت عقل یک اتفاق طبیعیه و نباید خیلی ازش ترسید. به دلایل مختلف مثل یک حادثه یا یک شوک روانی ممکنه آدم عقلش رو برای مدت کوتاهی از دست بده. و تلفاتش هم اونقدری نیست که تصور میشه. چیزی که همواره خطرناکه و تلفاتش زیاده مواردیه که فرد دنبال بهانه‌ست که از عقلش استفاده نکنه! خیلی‌ها واقعا در حالتی هستند که اگه زندگی‌شون رو به یک صحنه ترجمه کنی، در اون صحنه دستان‌شون رو گرفتن رو به آسمان و دارند میگن خدایا التماس می‌کنم یک دلیل جور کن که از عقلم استفاده نکنم!
و خدا هم معمولا این دلیل رو بشون میده. یعنی به طرز عجیبی مستجاب‌الدعوه هستند.
علائم این‌ها رو میشه به پنج دسته عمده تقسیم کرد، که البته همه موارد رو پوشش نمیده، ولی خیلی‌ از اون‌ها رو شامل میشه.



۱- مخالفت با دیگران، با هدف مخالفت با دیگران. و این البته شاخه‌های متنوعی داره، مثل مخالفت با دولت با هدف مخالفت با دولت، و مخالفت با امر جاری با هدف مخالفت با امر جاری. بعضی کیس‌ها انقدر وخیمند که اگه دولت اعلام کنه مادرشون زن وفاداریه، میرن پیش دوستان‌شون و میگن «بچه‌ها یه چیزی فهمیدم! مادرم جنده‌ست!». عطش و انتظار شدیدشون رو برای اینکه دولت یا اکثریت یا متخصصان چیزی بگن، تا دیگه از عقلشون استفاده نکنند رو گاهی در چهره‌شون هم میشه دید.

۲- وحشت هیستریک از تنهایی. این درست مقابل مورد قبلیه. ترس ازینکه از دیگران، دولت، اکثریت، متخصصان، جدا بیفتند و یا به هیچ قبیله‌ای تعلق نگیرند، ناگهان عقل‌شون رو فلج می‌کنه. و معمولا خیلی سریع جرقه‌ش زده میشه و ممکنه اصلا متوجه نشی که در چه زمانی و چه موقعیتی حس کردند که ممکنه تنها بشن، که بعدش عقل‌شون از کار افتاد. که یعنی خیلی زودتر و از خیلی دورتر بوی تنهایی رو حس می‌کنند.

۳- پرخوری اطلاعات. این شبیه ولع بچه‌ها برای بلعیدن غذاییه که پس از گرسنگی طولانی بشون وعده داده شده بود، که در لحظه رسیدن بش، جلوی دهان‌شون ترافیک غذا ایجاد میشه. چون نه در مقدار و نه در ترتیب، نمی‌تونند چیزی رو رعایت کنند. این‌ها از همه‌جا و همه‌چیز اطلاعات جمع می‌کنند، نه برای اینکه یک اقیانوس به عمق یک سانت بشن، بلکه برای اینکه توش خفه بشن! این ولع برای دیتا باعث میشه پردازش به کلی مختل بشه.

۴- کم‌خوری اطلاعات. این درست مقابل مورد قبلیه. کافی بودن حداقل دانسته‌ها برای تکمیل هر نوع تفسیری، به یک رفتار کلی تبدیل میشه. این حساسیت به دیتای بیشتر به حدیه، که مثل فیوز برقی که خرابه کار می‌کنند، و اگه یک ریش‌تراش، و نه اتو، به برق زده بشه، فیوز میپره! کافیه کمی بیشتر از حداقل ممکن دیتا در اختیارشون قرار بگیره، تا دیگه عقل‌شون کار نکنه. تمام چیزی که در زندگی می‌فهمند وابسته به اینه که همواره حداقل داده بشون برسه.

۵- پنیک با پرش. خیلی از پرش‌های انسانی دست خودش نیست. مثل پرش از بهره‌مندی به فقر یا برعکس پرش از فقر به بهره‌مندی، بر اثر حادثه. بعضی پرش‌ها هم یک مقدارش دست خود آدمه، نه همش. مثل پرش از محیط محدود روستا به محیط خر تو خر کلان‌شهر. یا پرش از وضعیت چاق و بی‌تحرک، به وضعیت لاغر و ورزشی. این پرش‌ها به عنوان تریگر عمل می‌کنند و عقل طرف از کار میفته، ولی این برخلاف مورد قبلی، ناگهانی فیوز نمیپره، بلکه کمی زمان میبره تا ببینی چون در وضعیت پرید، عقلش هم پرید.


اگه این علائم رو در کسی دیدید، ازش دوری کنید..

.

درمان پیشنهادی

چیزی که زیاد در دیگران دیدم اینه که بدون اینکه متوجه باشند تمام مطالب رو دارند به شکل درسی می‌خونند. یعنی خط به خط، و مو به مو، و حداکثری. و قطعا این آدم رو از هم میپاشونه. اگه بدونید هرروز چه حجم زیادی از مطالب رو ایگنور می‌کنم، سوپرایز میشید. خیلی‌ها رو می‌بینم که نمی‌دونند باید چی رو نخونند، و چی رو نگاه نکنند، یا چقدر از چیزی رو بردارند، و به بقیه‌ش توجه نکنند.

اما یک پیشنهاد کلی می‌تونم بدم (بله، فقط پیشنهاده): حدود ذهن خودتون رو پیدا کنید. این خوب نیست که ابعاد ماشین‌تون رو طوری بلدید که چشم بسته می‌تونید پارک کنید، اما حدود ذهن‌تون دست‌تون نیست. هر قسمت از ذهن آدم یه حدی داره. حد ذهن من در تماشای خشونت با حد ذهن شما یکی نیست. مسئله مقداری نیست، مختصاتیه. من با چیزهایی گریه می‌کنم که شما حسش نمی‌کنید، و شما با چیزهایی گریه می‌کنید که من هیچ حسی بشون ندارم. باید مختصات حد متأثر شدن خودتون رو پیدا کنید، و چیزهایی که فراتر ازون حده رو از خودتون دور کنید. حد خنده خودتون هم پیدا کنید. مختصات نقطه‌ای که ازون حد به بعد باعث میشه بخندید رو بدونید، و به چیزهایی فکاهی که قرار نیست باعث خنده‌تون بشه توجه نکنید. حد حافظه‌تون رو هم بدونید. این شاید تست بخواد، تا ببینید چه چیزهایی یادتون میمونه و چه چیزهایی نمیمونه. اگه حدس می‌زنید مطلبی قرار نیست یادتون بمونه، براش وقت نذارید. مثلا اگه حدس می‌زنید که توضیح اینکه چرا اضافه کردن اتانول به بنزین بازدهی رو بالا میبره، یک ماه بعد یادتون نمیاد، توضیحش رو نخونید، و هروقت لازم شد دوباره سرچ کنید. خودتون رو در مسابقه «گوگل ناطق» با دیگران قرار ندید. چون هیچ جایزه ارزشمندی براش وجود نداره. چیزی رو به خاطر بسپارید که می‌دونید تو حافظه‌تون تثبیت میشه.


نکته بعدی اینکه تو ذهن‌تون چندتا گلدون داشته باشید. گل‌های آپارتمانی نیاز به مراقبت دائمی ندارند، همینکه دو سه روز یک‌بار بشون آب داده بشه، ماهی یک‌بار ویتامین داده بشه، کافیه تا قد بکشند. اگه یه سری موضوعات مورد علاقه دارید که نمی‌تونید فول تایم بشون بپردازید، مثل گل تغذیه‌ش کنید. یعنی نه اینکه کاملا روش متمرکز شده باشید، و نه اینکه کلا فراموشش کرده باشید. و این مستلزم اینه که یک خط باریک رو دنبال کنید. یعنی بدونید که حداقلی‌ترین محتوایی که لازمه جذب کنم تا همچنان در جریان یک موضوع خاص باشم چقدره، و روزانه دوز معینی ازش رو مصرف کنم. به عنوان مثال با دریافت فقط ۵ درصد اطلاعاتی که یک طرفدار متعصب فرمول یک داره هرروز جذب می‌کنه، و توش غرق شده، می‌تونید معادل ۹۵ درصد اون فرد در جریان مسابقات فرمول یک قرار بگیرید، که کاملا کافیه. اینجوری شما می‌تونید همزمان در جریان ده دوازده موضوع مختلف باشید، بدون اینکه ورودی مغزتون دچار ترافیک بشه‌.

..

Learn Ur mind Limitations Then Utilize it!
Learn Ur mind Limitations Then Utilize it!



ذهناطلاعاتعلائمدرمانمحتوای حساس
گاهنوشت های یک عدد هیکیکوموری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید