Mira
Mira
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

برای او

ترس های ما ناگزیر به واقعیت تبدیل میشود.
ترس از دست دادن.
و به ناگاه اتفاق افتاد، و از دستش دادیم.
فقدانش چنان دردناک است که نمیخواهم باور کنم که دیگر کنارم نیست. شور زندگی و عشق در او میجوشید و تا آخرین لحظات برای زندگی جنگید.
بارِ رنجِ بزرگ کردن مرا به دوش کشید تا متوجه شوم که در کودکی چقدر محتاج در جوانی چقدر سرکش و در بزرگسالی چقدر قدردانش هستم.
و حالا با رفتنش، دردِ نبودنش، خاطراتش و حسرت ها را به دوش کشم.
در تصورم هم نمیگنجید روزی دیگر نباشد و دلم برای لحظه ای کنار هم چایی خوردن تنگ شود.
و از آن لحظه که رفت با خود زمزمه میکنم:

و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید