Laklakbook
Laklakbook
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

برشی از منظومه آرش کمانگیر

در کنار شعله‌ی آتش،

قصه می‌گوید برای بچه های خود عمو نوروز:

گفته بودم زندگی زیباست

گفته و ناگفته، ای بس نکته ها کاینجاست

آسمانِ باز؛

آفتابِ زر؛

باغ‌های گل؛

دشت‌های بی در و پیکر؛

سر برون آوردن گل از درون برف؛

تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛

بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛

خواب گندمزار در چشمه‌ی مهتاب؛

آمدن،رفتن،دویدن؛

عشق وزیدن؛

در غم انسان نشستن ؛

پابه پای شادمانی‌های مردم پای کوبیدن؛


کار کردن،کارکردن؛

آرمیدن؛

چشم انداز بیابان‌های خشک و تشنه را دیدن ؛

جرعه‌هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن ؛


گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛

همنفس با بلبلان کوهی ِ آواره خواندن؛

در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛

و رهانیدن،

نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛

گاه گاهی ،

زیر سقف سقف این سفالین بام‌های مه گرفته،

قصه‌های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن،

بی تکان گهواره‌ی رنگین کمان را

در کنار بام دیدن ؛

یا شب برفی،

پیش آتش‌ها نشستن،

دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن


آری، آری، زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گربیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست

ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست»


پیرمرد، آرام و با لبخند،

کنده‌ای در کوره‌ی افسرده جان افکند

چشم‌هایش را در سیاهی‌های کومه جست و جو می کرد؛

زیر لب آهسته با خود گفت و گو می‌کرد ؛


« زندگی را شعله باید برفروزنده،

شعله‌ها را هیمه سوزنده


جنگلی هستی تو، ای انسان!

جنگل، ای روئیده آزاده،

بی دریغ افکنده روی کوه‌ها دامن،

آشیان‌ها بر سرانگشتان تو جاوید،

چشمه‌ها در سایبان‌های تو جوشنده،

آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،

جان تو خدمتگر آتش

سربلند و سبز باش، ای جنگلِ انسان!»


«زندگانی شعله می‌خواهد»، صدا سر داد عمو نوروز،

« شعله هارا هیمه باید روشنی افروز...


لک‌لک بوکمعرفی کتابکتابسیاوش کسراییشعر
لک‌لک بوک رسانه‌ای است برای دور هم جمع کردن و به‌اشتراک‌گذاری نظرات همه‌ی کتاب‌دوست‌ها. آدرس ما: laklakbook.com برای شرکت در مسابقات هفتگی داستان‌نویسی به اینستاگرام ما مراجعه کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید