Laklakbook
Laklakbook
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

ده نکته‌ از زندگی بهرام صادقی

فراز و فرود #بهرام_صادقی در شعر و داستان و زندگی به روایت #ضیاء_موحد؛ آن‌چه می‌خوانید، گزیده‌ای است از سخنان دکتر ضیاء موحد در گفت‌وگوی مجله‌ی «اندیشه‌ی پویا» با او.

- من زمانی بهرام صادقی را ملاقات کردم که بهرام صادقی تمام شده بود. بهرام صادقی و #تقی_مدرسی، نویسنده‌ی یَکُلیا و تنهایی او، کارشان را با هم شروع کردند و متأسفانه با هم گرفتار اعتیاد هم شدند. فکر می‌کنم امروز دیگر باید این‌ها را گفت. وقتی کسی دچار اعتیاد می‌شود، اگر هنرمند هم باشد، در آن اوایل نوعی شکوفایی هنری و انرژی کاذب را تجربه می‌کند. اعتیاد، به‌خصوص در آدم‌های مضطرب، آرامشی ایجاد می‌کند که دیگر رهایی از آن را برای فرد معتاد غیرممکن می‌کند. هنرمند اگر در اوج آفرینندگی دچار اعتیاد شود، پرکار خواهد شد. این اتفاقی بود که برای #صادق_هدایت هم افتاد. برنامه‌ی روزانه‌ی تقی مدرسی و بهرام صادقی این بود که بعد از مصرف مواد مخدر به سینما می‌رفتند و بعد، از هم جدا می‌شدند و هر کسی می‌رفت پی نوشتن خودش. من این‌ها را از قول #ابوالحسن_نجفی می‌گویم.

- بهرام صادقی خجول بود و محجوب. اما وقتی از خود به‌در می‌شد، به‌شدت پرخاشگر و حتی وقیح می‌شد. در یکی از همین حالات، در جلسه‌ای در تهران به ابوالحسن نجفی توهین کرد. نجفی آدم آرامی بود و از میان نزدیکان نجفی کسی عصبانیت او را به خاطر ندارد، ولی وقتی این برخورد را از بهرام صادقی ـ‌که دوستش هم داشت‌ـ دید، بلند شد و چنان فریادی بر سر بهرام کشید و خشمی نشان داد که بعد از آن روز دیگر رابطه‌شان گسسته شد. تضاد بین حجب و حیا و پرخاشگری همیشه در بهرام صادقی وجود داشت و من هم در همان ملاقات با بهرام صادقی گرفتار این خصلت او شدم. بهرام زندگی آشفته‌ای داشت و اگر می‌دید تو زندگی روبه‌راه و بسامانی داری، خوشش نمی‌آمد. به‌خصوص اگر اهل ادبیات و هنر بودی، این را به رویت هم می‌آورد و تحقیرت می‌کرد.

- در دوره‌ی اول بهرام صادقی تحت تأثیر حزب توده است. این دوره‌ی ایدئولوژی‌زدگی اوست و آثار این دوره‌اش اصلاً شعر نیست و ارزشی هم ندارد. پس تحلیلی هم از آن نمی‌توان داشت. اما در دوره‌ی دوم که به آن اشاره کردید، بهرام صادقی کم‌کم متوجه می‌شود که هنر نوعی استقلال می‌طلبد و هنر اصیل با شعار دادن میانه‌ای ندارد. حالا بهرام صادقی در دوران تردید میان شعر و داستان است. شاید در همین دوره است که متوجه می‌شود که شاعر نیست.

- صادقی به تصویرکشنده‌ی نسل بعد از بیست‌وهشتم مرداد است. من خیلی از شخصیت‌های داستان‌های صادقی را از نزدیک دیده بودم و می‌شناختم. آدم‌های مریض و ناامید و مأیوس و معتاد و بی‌هویتی بودند که تنها دلخوشی‌شان الکل و مخدر بود. آقای کمبوجیه در داستان «سنگر و قمقمه‌های خالی» در واقع بر اساس شخصیت ابوالفضل نجفی ساخته شده است که من خیلی خوب می‌شناختمش.

- بهرام صادقی به شعر دو نفر توجه خاص داشت. یکی #شاملو بود و دیگری #اخوان. شاملو از روی بی‌اطلاعی همیشه شعر روایی را نفی می‌کرد اما اخوان استاد شعر روایی بود. ممکن است اخوان تأثیری بر روی بهرام صادقی داشته است اما من بهرام صادقی را نه در سرایش شعر روایی و نه در بهره‌گیری از ادبیات فولکلور در شعر چندان موفق ارزیابی نمی‌کنم.

- یکی از معدود نویسندگان و شاعران و روشنفکرانی که دقیقاً متوجه شد که #نیما در زبان چه کرده است بهرام صادقی بود. دو شعر «طوفان» و «ظهر» نمونه‌ی اعلای شعرهایی هستند که درک بهرام صادقی از میراث زبانی نیما را به ما نشان می‌دهند. خیلی‌ها در آن دهه‌ها از نیما تأثیر گرفتند، اما تجلی به‌کمال‌رسیده‌ی نحو نیما را شما در همان دو، سه شعر خوب صادقی که نام بردم مشاهده می‌کنید. وقتی این شعرها را می‌خوانید و شاعر می‌گوید: «اینک اما تن روز است عرق‌کرده و باد / بیم دارد مگرش آید و بیمار کند»، حس می‌کنید این نیماست که دارد شعر می‌گوید، اما نیمایی که زبانش به درجه‌ی پختگی رسیده است. این شعرهای بهرام صادقی تقلیدی است اما تقلیدی هنرمندانه است که الگوی اصلی مورد تقلیدش را تکامل هم می‌دهد.
به نظر من بهرام صادقی در شعر دهه‌های سی و چهل هیچ جایگاهی ندارد. وقتی کارنامه‌ی او را با شاعرانی مثل اخوان و شاملو و #فروغ و حتی #سپهری مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم تنها دستاورد او دست یافتن به یک زبان پاکیزه‌ی نیمایی بوده است و نمی‌توانیم بگوییم بهرام صادقی چند شعر ماندگار که در ذهن‌ها مانده باشد در این دو دهه سروده است.

(ادامه‌ی مطلب را در سایت لک لک بوک بخوانید.)

بهرام صادقیملکوتداستانگلشیریهدایت
لک‌لک بوک رسانه‌ای است برای دور هم جمع کردن و به‌اشتراک‌گذاری نظرات همه‌ی کتاب‌دوست‌ها. آدرس ما: laklakbook.com برای شرکت در مسابقات هفتگی داستان‌نویسی به اینستاگرام ما مراجعه کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید