س.مرتضی موسوی
س.مرتضی موسوی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

هیچی نمیشی...

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند!
ناظم با چهره سرخش فریاد کشید: تو اخر هیچی نمی شی، هیچی!

مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت،
آب دهانش را قورت داد...
خواست چیزی بگوید اما، برگه اش را کف سالن انداخت و رفت.
برگۀ مجتبی، دست به دست بین بچه‌ها می گشت...

امتحان ریاضی:
سوال: یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید.
جواب: مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما.


سوال: عضو خنثی در جمع کدام است؟
جواب: حاج محمود آقا، شوهر خاله ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند.


سوال: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست؟
جواب: رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست.


سوال: نامساوی را تعریف کنید.
جواب: نامساوی یعنی، یعنی، رابطه ما با آنها، از مابهتران؛ اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد، الهی که نباشد.


سوال: خاصیت بخش پذیری چیست؟
جواب: همان خاصیت پول داری است آقا، که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی.


سوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است؟
جواب: خط فقر، که تولد لیلا، خواهرم را، سریعا به مرگش متصل کرد.


ادامه نوشته‌ها دیگر خانا نبود، شاید دلیلش چروک شدن برگه خیسش باشد!


مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود،
برگشت با صدای لرزانش فریاد زد: هیچی؟

عقب عقب رفت و پشت در گم شد...

فقرجامعهطنز سیاهعرزشیحال خوبتو با من تقسیم کن
mortezamosavi@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید