چند سال پیش که تو روزنامه بودم یه همکاری داشتم که آدم باحال و در عین حال بخت برگشته ای بود. پیمان که متولد ۶۰ بود،سال اول کنکور میده و باستان شناسی دانشگاه زاهدان قبول میشه، خودش میگفت: وقتی از اتوبوس پیاده شدم، تنها کسی که شلوار جین پاش بود تو کل استان، من بودم! بعد ترم پنج و شیش پدر و مادرش با سه تا بچه که پیمان بزرگه بوده جدا میشن و مجبور میشه برگرده ولایتشون و درسو ول میکنه و شروع به کارگری میکنه، پدرش میره ازدواج مجدد میکنه و الخ! پیمان چهار سال پیش، صبح ها پیش ما دفتر روزنامه بود و ساعت سه میرفت تو یکی از کتاب فروشی های انقلاب فروشندگی میکرد و شب هم تو مغازه میخوابید، اعصاب درستی هم نداشت، نامزدیش به خاطر مشکلات مالی بهم خورده بود، دانشجوی حقوق پیام نور یه شهرستان بود و مدیرگروه ش مساعدت نمیکرد، یه روز زد رو شونم گفت: علی من میرم، میرم کره، دیدی تو فیلما بهم میگن وکیل فلان، مدیر بهمان، دکتر غفلان و... من دوست دارم بهم بگید وکیل پیمان! حالا اگر ما مدیریتی ها، حقوقی ها، مهندسی ها، روانشناس ها و... همچین پیجی میزدیم، عکسامون رو با اسم دانشگاه میفرستادیم و معدل و ترم هم میزدیم، مثل روزنامه قدیم که خانواده ها عکس و معدل میزدن و بچه تشویق میشد، انجام میدادیم احتمالا میلیون ها بار توسط هم پیاله های خودمون مسخره میشدیم اما چون شما رشته ی پزشکی و پیراپزشکی میخونی، حتی هنوز ثبت نام نکردی و صرفا قبول شدی، حرفت حقه و نسخه میپیچی اما اگر یه فارغ التحصیل رشته ای دیگه نظر بده، میگن بذار درست تموم بشه بعد! خلاصه که دوستان پزشک و پیراپزشک گلم، دور دور شماست، بتازید! با کمال احترام به دوستان پزشکم، دندانپزشکم، دامپزشکم و پیراپزشکان. احتمالا الان میگن تو عقده ای و حسود هستی و... که نظر شما به... ؛))