اتفاقی گذارم به ویرگول افتاد. مدتهاست که میخواهم بنویسم؛ به طور مرتب. حالا اینجا هستم. حکماً زمانش بوده. قدردان دوستی هستم که با فرستادن پستی ناخودآگاه این در را به رویم باز کرد. خوشحالم، زیرا نوشتن رهاییبخش است.
چرا زیر درخت یاسمن؟ سه سال یا کمتر داشتم که با پدربزرگم زیر درخت بزرگ یاسمن حیاط روی نیمکت چوبی باریک با دستههای نازک مدور مینشستیم. خیال میکنم میتوانستم خودمان را از دور و پشت سر ببینم. یکی از خاطرات خوش زندگی.
ذهن من آکندهست از کلمات: گاه در هوا مینویسم. از این پس در اینجا هم مینویسم. صریح و ساده. از چیزهایی که میبینم و حس میکنم.
به این سفر، که از امروز شروع میشود، مشتاقم. ببینیم چه میشود.