از سر ناچاری آخر مجبور شدم این پست رو بزارم . یادمه بچه بودم دوست داشتم دامپزشک بشم البته نه دامپزشک معمولیا! دامپزشک حیات وحش ، تا کلاس دوم با این هدف سپری شد که کلاس سوم وجدانم هدفم رو عوض کرد . حالا میخواستم ارتوپد بشم که نزارم پای هیچکسی مثل پای مامان بزرگم بشه .. ولی کلاس چهارم که بودم در نجوم غرق شدم تا الان... یادمه کلاس چهارم که بودم موضوع یکی از انشا هامون این بود : میخواهید در آینده چکاره شوید . منم با ذوق و شوق نوشتم میخوام فوتبالیست منجم بشم! من کلا از سه سالگی عشق به فوتبال داشتم . هر چند که فوتبالیست شدن هم با اینکه خوب بود گذاشتم بیرون چون فوتبال بانوان اهمیت چندانی ندارد . پس کلاس پنجم و شیشم هم با منجم شدن گذروندم . هر چند که اواخر کلاس ششم یکدفعه کوهی از دوست داشتنایی که توش مهارت دارم حمله کردن بهم . حالا هم پینگ پنگم خوب شده بود . هم عاشق دوچرخه سواری پیست شده بودم . هم عکاسی میکردم با دوربین کَنون مامانم هم دیوانه وار کتابای فلسفی و اخترشناسی میخوندم . در وسط این پارتی مهندسی معکوس هم با کت شلوار وارد شد . و شد تابستون که آخر پارتی بود این وسط دوچرخه سواریم خیلی خوب شده بود و تو پارک رقیبی نداشتم ، پایتون هم داشتم یاد میگیرفتم که البته یه ماشین حساب درست کردم و ولش کردم . حالا یکی بگه این وسط من چه نوع خاکی در سرم بریزم و با چه زاویه ای!
شو خوش.