نمیدونم مسئول انتخاب آهنگهای آسانسور کیه، اصلا این آهنگها از کجا میان و اصلا نمیدونم چی شنیدم؛ فقط با خودم فکر کردم این باید ملودی آهنگ غمگینی باشه. متن آهنگ غمگینی (که الانم یادم نمیاد چی بود) رو با خودم زمزمه کردم. وقتی سر جام نشستم انتخابم برای آهنگ غمگین شنیدن «لحظهها - معین» بود. چرا که نه، اگه با من تو میموندی همه دنیا رو میبردم. عزیزم، چقدر زندگی به ما بیهوده سخت گرفت، من چقدر سخت گرفتم و تو چقدر بیهودهاش کردی. زندگی از جفتمون هم بیرحمتره، فکر میکنم هنوز هستی و من دارم از دلتنگی گریه میکنم؛ یادم میوفته آهنگ آسانسور اتفاقا از معین بود ولی «همدم». اینجوری که صبح با خودم خوندم کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه.
متاسفانه هیچکس با هیچ توضیحی قانع نمیشه من چرا انقدر سر این مسئله گریه میکنم، همهشون میگن بابا یارو نمیره بمیره که. خودت میگفتی میرم که برگردم و از اتفاق دیروز به اینور دیگه مطمئنم برگشتنی تو کار نیست. اصلا بازم هر چی نمیره که بمیره، دوستته دوستت میمونه. هیچ کدوم نه تو رو میشناسن نه منو، که اگه ذرهای تو یا منو میشناختن میدونستن که اینجا همونجاییه که زندگی اتفاق میوفته. برای من بارها زندگی اتفاق افتاده، وقتی نزدیکش میشم حسش میکنم. با انتخاب تو اتفاق میوفته، انتخابی که هیچ ربطی به من پیدا نمیکنه. من میتونم انتخابت رو ببینم، دوری رو ببینم و میتونم بسته شدن این در رو ببینم.
زندگی با انتخاب من اتفاق میوفته وقتی درد رو به حرف ترجیح میدم و دیگه چیزی نمیگم، زانوم کرخت میشه، دستم گزگز میکنه و سرم گیج میره. دردهای روانتنی بهم میگن انتخابمو کردم. انتخاب کردم غصهی دیروز شکستم بده و تیری تو زانوم خالی کردم تا دیگه پی تو نیام. تو دیگه نه، زانوی بیحسم بهم میگه اوضاع خرابتر از اون چیزیه که فکرشو میکردیم. کابوسهای قدیمی برگشتن و امید پس فرستاده شده. چشمام رو که ببندم دیگه کنار دریا نیستی، بالاخره زندگی اتفاق افتاد و من حتی نمیخوام اون رویاها واقعی بشن، متقاعد شدم فکر خامی بودن که باید بسپارمشون به دست فراموشی و بابت شرایطی که پیش اومده خوشحال باشم. این آرزو از اول هم مال من نبود.