افتتاحیه :
خوشحال از اینکه در ادامه نیز شمارو اینجا میبینم، روزی که دارم ادامه میدم به مورخ 99/05/12 به ساعت 1 شب میباشد. بازم پنج روز طول کشید تا قسمت اول جستجوهای خودم را برایتان ساماندهی کنم، شاید پنج عدد شانس من خواهد بود نمیدانم! و حالا در ادامه :
در قسمت اول به سوالاتی از قانون جذب پاسخ داده شد، از جمله :
تعریف قانون جذب چیست؟
آیا قانون جذب در هر حوزهای میتواند برای ما کارآمد و مفید باشد؟
آیا قانون جذب در زندگی ما جریان دارد؟
آیا قانون جذب در زندگی ما جریان دارد؟ یا چگونه جریان دارد؟
افکار منفی چیست؟
آیا همه ما توانایی استفاده از این قانون را داریم؟
آیا قانون جذب کارآمد هست؟
و اکنون ادامه سوالات :
سوال هفتم) آیا هم ارتعاش با خواستههایمان بودن به تنهایی کفایت میکند؟
اگر میشد فقط با یکجا نشستن و فکر کردن به هر چیزی تبدیل به آن بشوید، همه میشدند همانی که میخواستند.
اگر میشد فقط با یکجا نشستن و فکر کردن به هر چیزی تبدیل به آن بشوید، همه میشدند همانی که میخواستند.
همه آنهایی که میخواستند قهرمان بشوند میشدند، همه آنهایی که میخواستند ستاره بزرگ موسیقی بشوند میشدند، همه آنهایی که میخواستند نویسنده بزرگ بشوند میشدند، همه آنهایی که به سلامتی فکر میکردند سرطان شان درمان میشد، همه به هر چیزی که میخواستند میرسیدند پس بعد از ایجاد احساس خوب همیشگی و مستمر، اقدامات شما بسیار حیاتی است، هم ارتعاش بودن کمک خواهد کرد: با توجه به هدفتان کسانی به شما رو کنند و حوادثی برایتان پیش بیاید که مسیر زندگیتان به کل تغییر میکند و هر روز شاهد معجزهای جدید در زندگی خواهید بود. شما فقط باید بخواهید و بلند شوید تا دم در بروید کاینات آن را برایتان مهیا کردهاند. اقدامات شما به همین اندازه ساده است اما بسیار حیاتی، هیچکدام از افراد موفق از ابتدا نمیدانستند چطور باید آن کار بزرگ را انجام دهند پس خوب فکر کنید: اولین اقدامی که الان برای رسیدن به هدفت به ذهنت میرسد، چیست؟ همان را انجام بده که هدف نیز با همان سرعت شما، به سمت شما می آید.
سوال هشتم) آیا به راحتی میتوان به سمت هدف حرکت کرد؟
یا در واقع برای اقدام در راستای قانون جذب نبایستی به دنبال حذف ترمز های جذب بود؟ بله ترمز، چرا که به نظرم از افکار منفی به جهت جلوگیری از انجام اتفاقات اطراف خود، میتوان تحت عنوان ترمز یاد کرد. یعنی هر چیزی که باعث عدم انجام کارها در زمان مناسب، یا باعث از دست رفتن فرصتها، یا باعث عقب انداختن کارها به بهانه های مختلف، بشود، میتوان به عنوان ترمز یا به واقع متوقف کردن نام برد.
آیا این ترمزها میتواند شامل : هنوز فرصت دارم. هنوز جونم، من بلدم و میتونم! اما خبری از شروع کردن نیست! من بلد نیستم، من امکانات و تجهیزات لازم ندارم. من پول ندارم. من حامی ندارم. من استعداد ندارم. من قبلا چندبار اقدام کردم ولی هر بار نتونستم. من گذشتهی خوبی ندارم. من تنبل هستم. من کم اراده هستم و.... من من های دیگه ای که میتواند برای همه به نوع و مدلهای مختلف وجود داشته باشد، نام برد.
شمام نیز همینطور فکر نمیکنید؟ یا میخواهید چند نمونه برای خودتون از این ترمزها بنویسید و یا در موردش فکر کنید؟
در ادامه یه چند نمونه از این ترمزهارو که از جستجوهایم پیدا کردم، براتون میزارم.
ترمزهای ذهنی در مورد ثروت :
فکر میکنم کاری که دوست دارم نمیتونه ثروتمندم کنه.
موقعیت های پول ساز برای ساخت ثروت در گذشته بیشتر بوده تا الان
هر چقدر ثروتم زیاد بشه مالیات هم بیشتر میشه و چیز زیادی برام نمی مونه.
افرادی که تو خانوادههای متوسط زندگی میکنن به خاطر نداشتن امکانات مسیر سختتری دارند برای ثروتمند شدن.
افرادی که پول بیشتری در میارن مشکلاتشون هم بیشتر میشه بارها توسط مصاحبه هایی که دیدم و شنیدم اینطور بوده.
برای ثروتمند شدن لازمه امکانات و تخصص کاملی رو بلد باشی و چون بلد نیستم و امکانات کامل ندارم پاشنه اشیلم شده.
ترمزهای ذهنی در مورد عشق :
من زیبا نیستم.
من او را نمی شناسم.
شاید پدر او مخالف باشد.
من اعتماد به نفس کافی ندارم.
دختر یا پسر خوبی پیدا نمیشود.
من خانواده سخت گیر یا سنتی دارم.
من اوضاع اقتصادی خوبی دارم اما میترسم.
من اوضاع اقتصادی خوبی ندارم.
و...
ترمزهای ذهنی در مورد ایجاد کسب و کار :
من به تنهایی نمیتوانم.
من اعتماد به نفس کافی را ندارم.
خیلی ها قبل از من شروع کردهاند.
من ایدهای برای شروع به کار ندارم.
من تخصص و مهارت لازم و کافی را ندارم.
من روابط عمومی و یا مدیریت بلد نیستم.
من به دنبال شریک یا حامی برای خود هستم.
من آشنایی با دنیای مارکتینگ و بازاریابی ندارم.
و....
سوال : آیا این ترمزها از نوع افکار منفی نیستند ؟
آیا این مشکلات و افکار قابل برطرف شدن نمیباشد؟
آیا بدون عمل و اقدام میتوان از پس این ترمزها برآمد؟
آیا به پشتکار و تلاش برای رفع این ترمزها نیاز نمیباشد؟
آیا برای شروع بایستی به کمال برسم؟ یا بی نقصی اولیه کافیست؟
سوال بعدی را شما از خودتان بپرسید؟!
در ادامه میخواهم به چند مورد از سوالات بالا بصورت تکمیلی تر نگاه کنیم. ما به این سوال جواب دادیم که افکار منفی چیست؟ و اکنون:
سوال نهم) ریشه افکار منفی از کجا آمده است ؟
مغز ما منفی نگر است. یعنی همیشه به بدترین احتمال فکر میکند. واقعا چرا؟ در زمان انسانهای اولیه وقتی انسانها با یک صحنه یا موجود جدید برای اولین بار مواجه میشد نمیتوانست به آن اعتماد کند. مثلا اگر برای اولین بار یک مار یا یک پلنگ را میدید و به آن اعتماد میکرد امکان داشت جانش را از دست بدهد. پس این موضوع باعث شد با هر چیز جدیدی که برخورد میکند آن را به چشم یک عامل تهدید کننده ببیند و منفی فکر کند. در واقع اگر اجداد ما منفی نگر نبودند زنده نمی ماندند. این مورد برایم جالب بود برای شما چطور ؟
سوال دهم) خوراکی های مضر از کجا میآیند ؟
اخبار منفی، افراد منفی، روزنامهها، آهنگهای غمگین و ناشاد، ناامید شدن و بسیاری موارد دیگر
اما با اینکه خیلی از این خوراکها را خودمان هم میشناسیم باز هم آنها را وارد ذهن میکنیم. نکته اینجاست که ما هیچوقت نمیتوانیم درگاه ورود خوراکیهای مضر را به طور کامل روی ذهنمان ببندیم، اما میتوانیم حداقل خودمان این خوراکها را وارد ذهنمان نکنیم. مثلاً اجتناب از اینکه شخصی به ما حرف منفی و ناامید کننده بزند غیر ممکن است اما میشود تا حد امکان از صحبت با این افراد اجتناب کرد.
حالا که این افکار منفی فهمیدم از کجا آمده، سوال بعدی :
سوال یازدهم) چه زمانی به سراغمان می آیند؟
۱-زمانی که یک فکر یا ایده جدید دارید:
اگر به عنوان یک انسان بخواهید یک کار جدید را امتحان کنید مغز شما بلافاصله فعال میشود و به خاطر تجربیات بد اجدادمان(انسانهای اولیه) بدترین احتمالات را به یاد شما میآورد. افکاری مثل اینکه: تو در این کار موفق نمیشوی. اگر این کار را انجام دهی و شکست بخوری، چه؟ فکرش را کردهای دیگران در موردت چه میگویند. اگر ورشکسته شوی؟
۲-پشیمانی از کارهای گذشته:
ما در گذشته خود به هر دلیلی امکان دارد اعمالی را انجام داده باشیم که با آگاهی و دانستههای امروزمان کاری بد و بیهوده بوده است. در رشتهای که دوست نداشتهایم تحصیل کردهایم. یا شخصی را مورد قضاوت خودمان قرار دادهایم. همه اینها دلیل نمیشود که امروز حالمان بد باشد و روزمان را با افسردگی و بد حالی سپری کنیم. ما باید از گذشته خود درس بگیریم. نه اینکه با فکر به آن و بخشهای منفیاش همواره احساس گناه کنیم.
۳-اضطراب زمان حال:
این مورد بیشتر برای افرادی اتفاق میافتد که یا مدیریت زمان خوبی ندارند و یا نمیتوانند به درخواستهای مکرر دیگران نه بگویند.
اگر شخصی یک برنامه زمانی درست و مشخص نداشته باشد امکان دارد همیشه در اضطراب باشد که شاید به کارهایش نرسد یا کارش را درست انجام ندهد. افراد دیگر هم که به خاطر رفتار خجولانه خودشان همه درخواستها را قبول میکنند معمولا زیاد افکار منفی را تجربه میکنند. افکاری مثل اینکه من که دوست نداشتم این کار را انجام دهم. یا اگر به موقع نتوانم درخواست دوستم را انجام دهم ممکن است از دست من ناراحت شود.
۴-نگرانی برای آینده:
در هر زمانی که زندگی کنید برای شما پیش آمده که به فکر آینده هستید. اندیشیدن در مورد آینده زمانی مفید و موثر است که برای حرکت و تلاش شما مانند یک سوخت برای ماشین عمل کند.
زمانی فکر کردن به آینده مضر است که برای رسیدن به چشماندازی که در آینده برای خودمان ترسیم کردهایم هیچ برنامهای نداریم.
فقط روزانه زمان خود را با خیالپردازی تلف میکنیم و بدون برنامه در انتظار رسیدن به آیندهای روشن و خوب هستیم.
یا مورد دیگری که بوجود میآید این است که در مورد آینده نگرانیم. با قدرت برای رسیدن به هدفی که پیش رو داریم تلاش میکنیم و در ذهن خود میگوییم اگر به آن نرسیدم چه؟ این سوال شایع اما بسیار مسخره ایست چرا که اگر هدفی داشته باشید و آگاهانه برای آن تلاش کنید میتوانید به آن برسید و جای هیچ نگرانی نیست.
سوال دوازدهم) حال چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم؟
اینکه بگوییم به مثبتها فکر کنید و افکار منفی را از بین ببرید غیرممکن است. چون به خاطر مکانیزم مغز همیشه افکار منفی وجود دارد و اگر بخواهید با آنها بجنگید به شکل بدتری به سراغتان میآیند. میدانید بخش زیادی از اختراعاتی که بشر موفق شده به آنها دست پیدا کند نتیجه پرداختن به افکار درست بوده است و بخش زیادی از اشتباهاتی که بشر انجام داده است نتیجه پرداختن به یک فکر منفی و غلط بوده است.
پس:
1- سعی کنید در افکار منفی خودتان دنبال نکات مثبت باشید.
زمانی که افکار منفی در ذهن شما ایجاد میشود ممکن است همه چیز تیره و تار به نظر برسد. برای رهایی از این افکار تاریک باید سوالات خودتان را تغییر دهید.
مثلاً به جای اینکه بگویید چه اتفاق بدی افتاد؟ بگویید چه نکته خوبی در این ماجرا وجود داشت؟
چه کاری است که میتوانم متفاوت انجام دهم تا دفعه بعدی نتیجه بهتری بگیرم؟
چگونه بهترین دوستم یا خانوادهام در این شرایط از من حمایت میکنند؟
2- سعی در تسلط بر افکار منفی خود کنیم :
به خودتان یادآوری کنید که مردم دغدغههای مهمتری از شما دارند. وقتی کار اشتباهی مثل تپق زدن در ارائه دانشگاه انجام میدهیم تصور میکنیم که توجه همه مردم به اشتباه ماست و دائما به این فکر میکنند که: ای وای دیدین چقدر خراب کرد، در صورتی که دیگران دغدغههای فکری و مسائل زیادی دارند که به آنها فرصت فکر کردن در مورد اشتباهات ما را نمیدهد و یا کمتر و بی اهمیت میدهد.
3- تسلط بر ذهن را تمرین کنید :
هر انسانی علایقی دارد. دقت کردهاید وقتی کاری که عاشقش هستید را انجام میدهید حتی یادتان به گرسنگی و نیازهای اولیهتان نیست. برای اینکه از شر افکار منفی خلاص شوید میتوانید یک لیست از کارهایی که دوست دارید را کنارتان داشته باشید و هنگام رجوع افکار منفی آنها را انجام دهید.
مثلاً خودم زمانی که افکار منفی به سراغم میآید و بسیار دچار آشفتگی ذهن بشوم مشکلات خود را مینویسم و به تازگی به دنبال دیدن کلیپهای گری وی می باشم.
4- تمرکز بر زمان حال کنید :
تمرکز به زمان حال و دقت روی رفتار و کاری که در زمان حال آن را انجام میدهیم کاری است که برای رهایی از افکار منفی جواب میدهد، به شرطی که آن را دقیق انجام دهید.
یکی از راهها برای اینکه سریع بتوانیم روی زمان حال تمرکز کنیم این است که مثلاً خطوط کف دست را نگاه کنیم و آنها را بشماریم.
5- به طبیعت بروید و اکسیژن جذب کنید :
انرژی منفی توسط طبیعت جذب میشود و صدمهای به آن نمیزند با رفتن به گردش در طبیعت و جذب اکسیژن خود به خود به آرامش بیشتری دست پیدا میکنید.
این نوشته ادامه دارد. (قسمت انتهایی فردا شب)
با احترام : مهسا موسوی