آیا در این دنیا چیزی علمیتر و مفیدتر از این هست که آدم راه درست زندگی کردن را یاد بگیرد؟
موآم
گاهی در زندگی، انسان لحظاتی را سپری میکند که گویی فعل زندگی کردن را به درستی در آن لحظه به کار بسته است. گاهی میشود، چیزی، آنقدر عمیق و آشکار در جان آدمی اثر کند، که فارغ از تلخ و شیرینِ آن چیز، هربار با یادَش، کامِ انسان به طعمِ آن اتفاق تَر شود و مَشام، از بوی آن پُر.
داستانی با طعمی شیرین، گَس و حتی تلخ، آنقدر واقعی که تو خود را در گوشهی دنج یک کافه، بر سر یک میز دونفره در قرن بیستم، همراهِ راویِ این قصه مییابی؛ با تمام دغدغههایی که برایت پیش میآید. گاهی خود را "لاری" میپنداشتم و در کوره راهِ حقیقت به هندوستان و یونان سفر میکردم. حالا که این سطرها را مینویسم، دلتنگ "ایزابل" هستم، با تمام جزئیات ظاهری و خصوصیات شخصیتی که چه خوب راوی آنها را از جلوی چشمانم دَواند. میتوانم بگویم که تک به تکِ شخصیتهای داستان را میشناسم، حتی اگر آنها را روزی در خیابان ببینم!
به خودم قول دادم، حتما دیگر آثار آقای موآم را به طور جدی دنبال کنم. این نکته هم قابل گفتن است که ترجمه مرحوم "نُبِیلی"، به شیوایی و شیرینی این حکایت افزود. اما قلم موآم به خودی خود، یک طنازی و وضوح خاصی دارد که لذت خواندن آن وصف ناشدنی ست.
بسیار فرا گرفتم، بسیار لذت بردم و بسیار به فکر فرو رفتم.
به عقیده من رسالت یک انسان، در یک چیز خلاصه میشود، و آن یک چیز، شناخت خودِ اوست. که البته جایی در کتاب اشاره به شناخت خدا میشود و به نظر من این دو یکی ست. داستانِ انسانی که از تعلقات و آنچه که شاید جامعه به طور مرسوم از او انتظار دارد، گذر میکند و به دنبال معنای واقعی این مدتِ کوتاهِ حیات خویش است، شاید یکی از چالش برانگیز ترین چالشهایی باشد! که انسان را به خود دعوت میکند. میشود گفت انسانیترین و جهانشمول ترین چالش هم همین است، نه قومیت، نه رنگ و نه دین و مذهب هیچکدام امتیاز و برتری خاصی در این میدان ایجاد نمیکند.
در یک کلام، از خود گذشتن برای به خود رسیدن.
_امیدوارم از خواندن این کتاب لذت ببرید و دیدگاه خود را با من در همین صفحه به اشتراک بگذارید_