MAHTAB
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

ی کنکوری خستم


کتابو ک میبینم ابشار چشمام روان میشه ناخوداگاه یهو به خودم میام میبینم درد بغض داره گلوم رو فشار میده ب هق هق افتادم چشام شده زمردی خونی بی مانند

پامیشم دست ب این و اون ک ایهناس دارم میبرم اما تنها چیزی ک میشنوم اینه

:میدونم سخته ولی ....

ولی چی؟ولی مجبورم بخونم و ادامش بدم

میدونم چاره ندارم

میدونم پولدار زاده نشدم

میدونم توی پر قو بزرگ نشدم ک ب موقع زجر با یه آه بکشم کنار

میدونم در خونه منو شانس نزده ک بگم میگذره

میدونم ارزو هامو فروختم بابت ارزو های مادرم

اما میخام لب ب سخن بیارم اهااااااااااااااای دنیا خستمههههههههههه

ی نوشتس ولی بستگی ب تو داره درد منو چقد حس کنی چقدر بفمی

الان زیر کامنتا پر میشه از اینکه ی کنکوری اینجا چیکا میکنه دیگ هیچی نمیشی

ی کنکوریم ک با نوشتن خالی میشه اون گردابش اروم میشه

از امروز میام ب بهونه قول دادن ب شما میگم

قول میدم از تاریخ ۱۴۰۳/۱۲/۶ از هفت ساعت خوندن شروع کنم و برسم به ۱۰ ساعت

قول میدم ترازم برسه ۶۰۰۰

قول میدم تا دوازده اردیبهشت ۱۴۰۴ بیام هر رروز گزارششش بدم ک عمل کردم ب برنامم تونسم درسم بخونم

قول میدم کلمه خستمه رو ی فحش حساب کنم

قول میدم ب جون اونی ک دارم تلاش میکنم واسش


ب جون تک دونم

ب جون دلیل نفسام

مادرم

از تاریخ ‍۱۴۰۳/۳/۲۹ تا ۱۴۰۴/۵/۵ واسش تلاشمو میکنم نتیجش ...... امیداورم ک خوبه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید