مرتضی احسانی بخارایی
مرتضی احسانی بخارایی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

در مورد حیات

در فصول آخر مانگای «حمله به تایتان» آفریننده اثر نظر خود را درباره حیات چنین بیان می‌کند: حیات در جهان پدید آمد و ناپدید شد. او بقا پیدا کرد چون یک هدف داشت؛ تصاعد. حیات می‌خواست بیشتر شود، افزایش یابد و اشاعه پیدا کند. اما مرگ جلوی تصاعد را می‌گیرد؛ در نتیجه حیات جهانِ جدیدی آفرید تا از بند مرگ بگریزد. حیات موجودی شد که هرگز نمی‌میرد.

انتقاداتی که می‌توان بر این تصویر داشت از این قرارند؛

اول این که حیات روحی نیست که بر جهان احاله شده باشد، بلکه صدفه‌ای بود چون پدید آمدن تمام کهکشان‌ها و منظومه‌های عالم. پیدایش ارگانیسمی که هرگز نمی‌میرد نیز ممکن است اما نامیرایی صرفا به معنای مقاومت معنی‌دار در مقابل بخش قابل توجهی از بیماری‌ها و پیری است. سوانح بیرونی می‌توانند جان هر موجود زنده نامیرای ممکنی را بگیرند. شاید بتوانیم آلترناتیوی برای برنامه‌ریزی پرخلل ارگانیسم برای رشد و بقا پیدا کنیم تا سد مرگ شود، اما تهدیدات بیرونی تا آخر وجود دارند و نمی‌توان برایشان کاری کرد.

همین طور ارگانیسم نظامی متشکل از ماده و انرژی است و مانند هر نظام دیگری برای بقای خود باید درون‌داد و برون‌داد داشته باشد( در این مثال باید ماده و انرژی وارد خود کند). پس پدید آمدن «تایتانـ»ـی که ناگهان و فی‌الفور تغییر در حجم و جرم می‌دهد به لحاظ منطقی و تجربی ممکن نیست. ترمیم جراحت نیز به معنای تولید مجدد عضو دچار سانحه است. این امر یعنی تشکیل میلیون‌ها سلول جدید، که مستلزم زمان و درون‌داد انرژی و ماده است. اگر به چیزی غیر از این می‌اندیشیم، به ناچار از حتمیت تجربی خارج شده و باور به خلق از عدم پیدا کرده‌ایم.

بندهای بالا جنبه‌های تجربی امکان حدوث تایتان را بحث کرد که برای همه روشن است. از این جنبه‌ها که بگذریم می‌رسیم به اینجا که آیا همان طور که آفریننده مانگا می‌گوید هدف حیات «تصاعد» است؟

حیات حول مولکول‌های نوکلئوتید و تطورات آنها شکل گرفت. آیا ساختار آران‌ای به دنبال تصاعد خودش بود؟ یا بقا(survival) و نگهداری (maintenance) خود؟ آیا تصاعد نتیجه بقا و نگهداری بود یا حفظ و نگهداری نتیجه این تصاعد رشته‌های مولکولی؟

پایستگی به معنای استعمار طبیعت است و به بقا می‌انجامد. رشته‌های مولکولی برای پایستگی خود محیط مناسب خود را می‌سازند؛ غشا و ارگانل تولید می‌کنند و سرانجام با خلق یک هسته مرکزی صاحب مرکز عصبی فرماندهی و مرکزیت می‌شوند. در ارگانیسم‌های پیچیده، ماکروسکوپی، صاحب هیجان و زبان امروزی سلول در اکثر اوقات در وضع عادی است و تا زمانی که به او پیام صادر نشود، حرکت به سمت تصاعد(در این مورد میتوز) را آغاز نمی‌کند. اصلا فرآیند تصاعد یک نقطه بحرانی برای سلول است و آن را برای لحظاتی از وضعیت هم‌ایستایی(homeostasis) خارج می‌کند.

در موجودات زنده پیرامون ما غریزه و سائق حفظ حیات مقدم بر تولید مثل است. تولید مثل گونه‌ها اغلب از روی اتفاق و کاملا غیر نیت‌مند هستند. در حالی که جستجو برای غذا اولیه‌ترین فعالیت همه گونه‌هاست. البته که رشد یک جاندار و جرم و حجم گرفتنش خود تصاعد سلولی است، اما این تصاعد تحت فرمان سیستم عصبی انجام می‌شود. یک سلول در یک بافت الزامی برای افزایش و تقسیم خود نمی‌بیند چون او صرفا یک عضو از یک کلونی در خدمت مرکز(سیستم عصبی) است.

به طور کلی به نظر نگارنده تصاعد ثانویه بر پایستگی است و عمده فعالیت موجود زنده صرف بقای سیستم می‌شود تا گسترش و اشاعه‌اش. تصاعد آن قدر گزافه بود که تکثیر در جانورانی ممکن شد که رانه لذت جنسی در آنها تکامل یافت، وگرنه موجود زنده خسته‌تر از آن بود که بلندپروازی تولید بی‌نهایت تن‌هایی از نوع خود داشته باشد.

موجود زندهحیاتتایتاناتک آن تایتانسیستم عصبی
علاقه‌مند به روانکاوی و تاریخ مردم هزاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید