بعد از چهارسال تحصیل در رشته روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد مینویسم؛
قبولی در رشته روانشناسی انتظاراتی رو در اطرافیان دانشجو ایجاد میکنه که میشه گفت تا حد بالایی درست نیستند. اینکه بتونی نوع شخصیتشون رو بگی، توی مسائل عاطفی کمکشون کنی یا حتی بهشون یاد بدی چطور تکنیکهای متعدد و جذاب روانشناسی رو طبق خواستههاشون به کار ببرند، برای رفتار سازنده با بچه تخس فامیل راهنماییشون کنی، مشاوره رابطه و ازدواج، اطلاعات از جنس مخالف، سؤال از فروید و نظریه جنجالیش و... البته این لیست انتظارات میتونه انتها نداشته باشه.
به نظر میرسه این قبیل درخواستها بخاطر نبود شناخت درمورد این علم یا تصور نادرست ازش باشه. به دو دلیل؛ مطالب و کتابهایی که به نام روانشناسی در جامعه رواج دارند که روانشناسی نیستند، خود دانشجو روانشناسی بعد چهارسال درس خواندن تازه شاید یه چیزی از این علم فوق جذاب بفهمه!!
خب دانشجو روانشناسی با ورود به این رشته براش معجزه رخ نمیده که یهو روانشناس بشه مردم عزیز :) ضمن اینکه چهار ترم اول چیزایی میخونه که اصلا به تصورات جامعه نمیخورن. روش تحقیق، علم النفس، متون تخصصی، تاریخچه نظریهها، آمار، فلسفه اسلامی، فیزیولوژی، کاربرد کامپیوتر، معرفت شناسی! از ترم چهارم تازه یه چیزهای کاربردیتری میاد توی برنامه درسی که همونا هم نظری هستند و نه کاربردی؛ انگیزش و هیجان، روانشناسی شخصیت، آسیبشناسی روانی، روانسنجی، آزمونهای روانشناختی، روانشناسی تربیتی، روانشناسی یادگیری.
پس میشه گفت دانشجوی روانشناسی بعد چهارسال درس خواندن تازه با این علم آشنا شده:)) امّا آیا این یعنی کسی که روانشناسی دوست داره نره دانشگاه؟! جواب منفیه...
علاوه بر اینکه برای فهم و کاربرد و کار کردن در اقیانوس علم روانشناسی باید دروس پایه رو بگذرونید، خود فضا و حال و هوای کارشناسی برای روانشناس شدن لازمه که جای دیگه پیداش نمیکنی.