خب بالأخره ترم اول مقطع ارشد هم تمام شد. ده واحد ناقابل. پنج درس جالب!
گویا هرچه بیشتر بخوانیم از بافت اجتماعی و محیط کسب و کار مرتبط دورتر میشویم. ما در گرایش روانشناسی صنعتی و سازمانی فرد را، نگرشهایش، باورها، احساس، شناخت و رفتارش در شغل، حرفه، کسب و کار و سازمان بررسی میکنیم.
منابعی که میخوانیم ترجمه مستقیم منابع آمریکایی است. مثالها تماماً از شرکتهای آمریکایی است. از ماجراهای آی بی ام تا رقابت جهانی کوکاکولا و پپسی، تا شرکتهای چندملیتی که مسائل خاص خودشان را دارند. خواندنشان جالب است. اما... در اینجا «اما»یی وجود دارد. چه چیز محیط بازار و شغلی ایران با آمریکا یکسان یا (حداقل) شبیه است که من پس از فارغ التحصیلی بتوانم کاری در ایران داشته باشم؟ ما بیشتر برای فضای کشور آمریکا آماده میشویم تا ایران!!
گویا طرح درس و برنامه آن، که مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی است، برای مهاجرت تدوین گردیده!!
تصور مشخصی از مهاجرت ندارم اما برایم آزار دهنده میشود وقتی فکر میکنم که دوازده سال در این مملکت مدرسه رفته باشم، لیسانس و فوق را هم گرفته باشم و در آخر نتوانم (در ایران) کاری انجام دهم.
شاید بتوان این گونه گفت: با مدرکی که دانشگاههای ایران صادر میکنند، حتی در خود این کشور هم نمیتوان کار کرد.
گویا هرچه بیشتر بخوانیم...