محمدرضا خدایی
محمدرضا خدایی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

معرفی کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو نوشتهٔ اگزوپری است ؛ آنتوان نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود. او پس از مرگ، بدلیل کارهای انسان دوستانه‌ای که انجام داده بود، تبدیل به قهرمان ملی فرانسه گردید . کتاب شازده کوچولو تا به امروز بیش از ۲۰۰ میلیون به چاپ رسیده است و به بیش از ۳۰۰ زبان مختلف ترجمه شده است؛ آماری شگفت انگیز برای یک کتاب :)

خواندن این کتاب برای هر دو ردۀ کودکان و بزرگسالان توصیه می‌شود؛ کتاب شازده کوچولو داستانی تخیلی اما با مفاهیم بسیار عمیق و زیبا است. در این کتاب شخصیت شازده کوچولو در عین حال که با موضوع‌های خیالی درگیر است، بسیار واقعی جلوه می‌کند.

خلاصه کتاب

داستان کتاب شازده کوچولو درباره‌ی پسرکی است که در سیاره‌ی کوچکی به نام ب۶۱۲ با یک گل سرخ و دو آتشفشان خاموش زندگی می‌کند. پسرک عاشق گل شده، اما گل با با لحنی مغرورانه با او حرف می‌زند. پسرک از دست گل ناراحت می شود و سفری طولانی را آغاز می‌کند.

در این سفر به ۷ سیاره‌ی دیگر می‌رود. در سیاره اول با یک پادشاه آشنا می‌شود. وقتی با پادشاه صحبت می‌کند می فهمد بعضی از آدم‌ها در زندگی فکر می‌کنند بیشتر از بقیه حق زندگی دارند.

در سیاره دوم با یک خودشیفته آشنا می‌شود و می فهمد بعضی‌ها از خودشان رضایت کامل دارند . و از دیگران مدام ایراد می‌گیرند.

در سیاره سوم، با مِی‌خواره‌ای آشنا می‌شود که مدام حسرت گذشته را می‌خورد و نگران اتفاق‌های آینده است. در عین حال فراموش کرده که باید به لحظه‌ی حال هم فکر کرد.

در سیاره چهارم با یک تاجر آشنا می شود. تاجری که در تمام زندگیش فقط سه بار کارش را متوقف کرده. تاجر همیشه سرش در حساب و کتاب است. اما از زندگی لذت نمی‌برد.

در سیاره پنجم، با یک فانوس‌بان آشنا می‌شود. فانوس‌بان نماد افرادی است که کاری را همیشه انجام می‌دهند، بدون اینکه فکر کنند این کار مفید است، یا نه!

در سیاره ششم با پیرمردی جغرافی‌دان آشنا می‌شود که همیشه از توانایی و دانایی‌اش استفاده می‌کند.

در نهایت به سیاره هفتم، یعنی زمین می رسد. در زمین آدم‌ها احساس تنهایی می‌کنند. چون همه به دنبال به دست آوردن ثروت و قدرت و شهرت هستند.

این داستان از زبان خلبانی روایت می شود که شش سال پیش در صحرایی در آفریقا با شازده کوچولو آشنا می‌شود و شازده کوچولو ماجرای سفرش را برایش می‌گوید.

تیکه‌هایی از کتاب

همه بزرگتر ها یه زمانی کودک بودن… اما فقط تعداد کمی از اونها اون رو به خاطر میارن.

شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره.

شازده کوچولو پرسید: غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت: بری و کسی متوجه نشه!

شازده کوچولو گفت چیزی که صحرا رو زیبا می کنه اینه که یه جایی چاهی پنهان شده.

شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟
شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
می دونی
دلم برات بی‌ قراره
و کاری نمی کنی

•• محمدرضا خدایی ••

شازده کوچولوآنتوان دوسنت اگزوپریکتابمعرفی کتابکتاب شازده کوچولو
دانشجوی رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران ؛ 'هَستیم زِ آشوبِ جَهان فارِغِ مُطلَق :) 📱آیدی اینستاگرام Mr.khodaei82@ ‌ 📱لینک کانال نوستراداموس nosteradaamos
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید