محمد خلیلی
محمد خلیلی
خواندن ۱۱ دقیقه·۳ سال پیش

تروریسم و نقش رسانه‌ها

تروریسم به مثابه بحران

پژوهشگران چندانی تروریسم را به عنوان یک بحران در نظر نگرفته‌اند، هرچند تروریسم همیشه دلالت بر وضعیتی بحرانی حداقل برای برخی افراد یا برخی بخش‌های جامعه دارد. اگر تروریسم را به عنوان یک بحران فرض کنیم،باید بپرسیم که آیا وجود گروه‌های تروریستی، حمله‌ی تروریستی یا اثرات ثانوی آن بحرانی برپا خواهد کرد یا خیر. همچنین این نکته را هم باید در نظر گرفت که تروریسم به خودی خود یک بحران نیست بلکه تنها وضعیت‌هایی بحرانی را برای جامعه و دولت‌ها، و برای رسانه‌ها و مخاطبانشان به وجود می‌اورد.

znm.org.mk  ویر از
znm.org.mk ویر از


معمولاً تمرکز اصلی در پژوهش‌های متداول ارتباطات بحران بر سازمان‌های خصوصی و تلاش‌هایشان جهت بازیابی اطمینان گروهی ذی‌نفع است. در این‌جا وضعیت متفاوت است. هدف اولیه‌ی تروریست‌ها به خدمت‌گرفتن اعضای جدید نیست بلکه پراکندن ترس و سوءظن در جامعه است. رسانه‌ها به سهم خودشان علاقه‌مند به کسب و حفظ اعتماد و علاقه‌ی مخاطبان‌شان هستند. چنانچه بحران به عنوان وضعیتی تهدیدآمیز با تأثیری بالا در سطح احساسی و سازمانی، و به عنوان اختلالی در جریان عادی زندگی روزانه تعریف شده باشد، باید نمایان سازیم که وجود گروه‌های تروریستی همیشه به طور واضحی یک بحران به حساب نمی‌آید. تنها شکل‌هایی مسلّم هستند که بحران به وجود می‌آورد یعنی زمان‌هایی که گروه تروریستی فعالانه دست به حملات تروریستی زده، اعلام کنش کرده و یا پروپاگاندایی را پخش می‌کند که ممکن است مقیاس بزرگی را تحت تأثیر قرار دهد. رسانه‌ها باید به گزارش پیرامون چنین وضعیت‌های بحرانی‌ای بپردازند. آن‌ها می‌توانند این کار را به روش‌های گوناگونی انجام دهند:تمرکز بر رویداد، مصاحبه با قربانیان و یا اختصاص فضایی از خود برای توصیف علل و مقتضیات سیاسی‌ای که یک گروه تروریستی در آن به وجود می‌آید. پژوهشگران با توجه به تعداد مقالات و برجسته‌سازی‌هایی که رسانه‌ها پیرامون حملات تروریستی داشته‌اند، رابطه‌ی بین تروریسم و رسانه‌ها را تحت عنوان «هم‌زیست‌گرایانه[1]» یا «طفیلی‌وار[2]» توصیف می‌کنند.

گروه‌های تروریستی به سازمان‌های متمایل به بحران‌سازی تعلق دارند(در مقابل سازمان‌هایی که از بحران اجتناب می‌کنند.) به دلیل این‌که تقریباً به تمامی ویژگی‌هایی که دو پژوهشگر به نام‌های پاچنت و میتروف فهرست‌ کرده‌اند، واقعیت داده‌اند:

-سازمان‌های تروریستی نارسیسیستی هستند،

-آن‌ها بر اجتماع‌های درونی گروه- یعنی اعضا و نیروها و حامیان بالقوه-تمرکز دارند ولی به اجتماع‌های بیرونی برای برآوردن مقاصد خود نیازمندند،

- نگاهی مبتنی بر «تقابل خیر و شر» از جهان دارند که بیشتر اوقات بر مبنای یک ایدئولوژی تحریف‌شده است،

- ساز و کارهای عملیاتی آن‌ها کاملاً تدافعی است، که در آن بر پر طمطراقی و قدرت مطلق خود تأکید دارند(همچنین درباره‌ی تهدید دشمنان خود چنین حالتی دارند.)

- ماهیت روابط انسانی‌شان تا حد زیادی رقابتی است. آن‌ها باید با ماهیت گسترده و جوش و خروش بی‌رحمانه‌ی حملات خود در مقابل گروه‌های رقیب و همچنین نسبت به فرآیندهای نیروگیری خود ایستادگی کنند.

ما درنتیجه‌ی شالوده‌ی مفهومی‌مان، می‌توانیم بیان کنیم که گروه‌های تروریستی تا حد بالایی سازمان‌های ی مایل به بحران‌سازی به حساب می‌آیند و حتی مایلند که وضعیت‌هایی به شدت بحرانی در جامعه راه بیاندازند.

رسانه‌ها بخشی از راهبردهای تروریست‌ها را شکل می‌دهند

پژوهشگران در زمینه‌ی تحقیقات پیرامون تروریسم، از رشته‌ها و سنت‌های گوناگونی هستند، اما بر سر یک عقیده اشتراک نظر دارند:

«تروریسم و رسانه‌ها در رابطه‌ای تقریباً بی‌رحمانه و همزیست‌گرایانه به هم پیچیده‌اند.»

پژوهشگری به نام التر استدلال می‌کند که منظور از این قبیل عبارات این است که «یک سردمدار(تروریسم یا رسانه‌ها) سردمدار دیگری را از طریق آنچه نیازدارد، تأمین می‌نماید: تروریسم رسانه‌های توده‌ای را با داستان‌های پرشکوه تأمین می‌کند و رسانه‌های توده‌ای سطح توجه و آگاهی‌ای که تروریست‌ها به آن وابسته‌اند را به آنان اعطا می‌نمایند.» راهبرد گروه‌های تروریستی در نسبت با رسانه‌ها این است که:

رویدادها از چنان اهمیت زیاد و گسترده‌ای برخوردارند که روزنامه‌نگاران نمی‌توانند آن‌ها را نادیده بگیرند، علی الخصوص به خاطر این‌ که علاقه‌ی عمومی شدیدی در این باره وجود دارد. خواسته‌های گیرندگان در تصمیم‌گیری مشترکِ آنچه که توسط رسانه‌ها عرضه می‌شود، سهیم است.

اصطلاح همزیستی[3]در جامعه‌شناسی به کار برده می‌شود تا معنای روابط وابستگی متقابل بین گروه‌های متفاوت درون یک اجتماع را برساند، زمانی که گروه‌ها با یکدیگر تشابهی ندارند و روابطشان مکمل یکدیگر است. نابخردانه خواهد بود اگر این نکته را انکار نماییم که تکنولوژی‌های رسانه‌ای مدرن، ماهواره‌های ارتباطی و گسترش سریع تلویزیون تأثیر چشمگیری در افزایش پتانسیل تبلیغاتی تروریسم داشته است. می‌توان اینطور نتیجه گرفت که اصل و اساس این که تروریسم و رسانه‌ها از این رابطه‌ی همزیست‌گرایانه بهره می‌برند، این است که تروریسم سلاحی روانشناختی و مورداستفاده برای مخابره‌ی یک تهدید به جامعه‌ای وسیع‌تر و پراکنده‌تر است.تروریست‌ها از رسانه‌ها به عنوان ناقل پروپاگاندای کرداری خود بهره‌برداری منفی می‌کنند.

کیفرخواست رسانه‌ها:موافق یا مخالف تروریست؟

این پرسش باقی می‌ماند که رسانه‌ها چگونه به مسئولیت همدستی آشکار یا حداقل بالقوه‌ با تروریسم می‌پردازند. آیا آن‌ها وضعیت‌ها را به صورت سیاه و سفید ترسیم می‌کنند و حکومت و تروریست‌ها را در بیشترین حد سازش‌ناپذیری نشان می دهند؟ پژوهشگری به نام بیرناتسکی دو مدل از رابطه‌ی بین تروریسم و رسانه‌ها را معرفی می‌کند:

-«مدل رسانه‌های تقصیرکار[4]» که در آن رسانه‌ها نقشی سزاوار سرزنش در رابطه ی خود با تروریسم ایفا می‌کنند.

-«مدل رسانه‌های آسیب‌پذیر[5]» که رسانه‌ها را به عنوان قربانی‌ نشان می‌دهد نه به عنوان همدست تروریسم. در این مدل هیچ محدودیتی در پوشش خبری به عنوان چاره یا راه حلی برای فروکش یا کاهش فعالیت‌های تروریستی دیده نمی‌شود. برخلاف مدل اول، رسانه‌ها در این مدل می‌توانند نقشی فعالانه در مبارزه ضد تروریسم ایفا کنند. رسانه‌ها می‌توانند دشمن تروریست‌ها باشند،تبلیغات ضد تروریستی را انتقال دهند، از نقد و کنایه بهره گیرند تا انگیزه‌ها، اهداف و روش‌های تروریست‌ها را از اعتبار بیاندازند.

شافرت میان تروریسم و رسانه‌ها همزیستی نمی‌بیند اما پیرامون «طفیلی‌وار بودن» به استدلال می‌پردازد. او می‌گوید که اگر تروریست‌ها باید با کمک رسانه‌ها به اهداف خود دست یافته و به قدرت برسند،پس کنترل نظام رسانه‌ای را به دست خواهند گرفت. شافرت می‌گوید رابطه‌ی همزیستی میان رسانه‌ها و تروریست‌ها که اغلب اظهار می‌گردد، زمانی که به صورت یک کل دیده شود، داستانی ساختگی است. عنوان صحیح برای این رابطه «طفیلی‌وار» است نه «همزیست‌گرایانه.» تروریست‌ها کارکرد توزیعی رسانه‌ها را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند. تنها بعد از آن است که تروریست‌ها می‌توانند هراس را در گروه هدف خود پراکنده کنند:جامعه‌ای گسترده‌تر و فراتر از قربانیان تحت تأثیر مستقیم. پژوهشگر دیگری به نام باسیونی حتی رسانه‌ها را به خاطر خلق تاثیرات روان‌شناختی یک کنش تروریستی متهم می‌کند. چیزی که او بسیار مهم‌تر از خشونت‌های واقعی در نظر می‌گیرد. در نظر او، رسانه‌ها به خاطر موفقیت بزرگ حملات تروریستی درخور سرزنش هستند زیرا چنین تأثیری بیشتر ساخته‌ی رسانه‌هاست تا به ذات خود کنش بازگردد.

پوشش و محتوای رسانه‌ای

گزارش درباره‌ی بحران‌های بزرگ نه تنها خوانندگان بسیاری را برای رسانه‌ها فراهم می‌آورد بلکه موفقیت اقتصادی نیز با خود می‌آورد. حملات تروریستی تیراژ بالا، سهمیه‌های خوب و تعداد بالایی از کلیک کردن را تضمین می‌کند. یک رویداد تروریستی اغلب در همه‌ی بخش‌های یک رسانه مورد بحث قرار می‌گیرد، اقتصادی، سیاسی یا حتی پیشخوان بخش محلی.

با توجه به همزیستی کارکردی که پیرامون آن بحث شد، تروریست‌ها تصاویر پرشکوهی برای شبکه‌های تلویزیونی که به نوعی بلندگوی آن‌ها هستند، فراهم می‌آورند. از روزنامه‌ها بیش از یک کارکرد تفسیری انتظار می‌رود اما قطعا تصویرها نیز تاثیری قوی می‌آفرینند. ما به طور خلاصه، باید بیان کنیم که داده‌های تجربی نشان می‌دهد روزنامه‌ها قادر به فراهم‌ آوردن اطلاعات زمینه‌ای عمیق هستند، اما تنها پس از گزارش پیرامون حمله‌ی تروریستی به سبکی رویدادمحور در طول روزهای اولِ بعد از شروع بحران. رسانه‌ها واقعاً اطلاعاتی پیرامون رویداد و همچنین درباره‌ی انگیزه‌های گروه‌های تروریستی برای مخاطبانی وسیع‌تر پخش می‌کنند . بدین طریق به تروریست‌ها کمک می‌کنند تا شهرتی مطمئن به دست آورند. با این حال، احساساتِ برانگیخته‌شده در مخاطبان تا حد زیادی ضد تروریستی است.

قدرت تصاویر:نقش ویژه‌ی تلویزیون و عکاسی

گزارش پیرامون حملات تروریستی را نمی‌توان با پوشش‌ خبری معمول درباره‌ی جنگ‌های متداول، شهری یا نواحی بحرانی مقایسه کرد.کنش‌های خشونت‌وار عموماً ارزش خبری بالایی دارند زیرا رویدادهایی منحصر به فرد و استثنایی هستند. همچنین میزان درگیری عموم مردم نیز به خاطر عامل غافلگیرکننده بودن حملات تروریستی بالاتر است.این میلِ احساسی، آگاهی را افزایش می‌دهد و رسانه‌ها نیز پی در پی از عامل احساسات‌آمیز کردن در گزارش‌هایشان استفاده می‌کنند. روزنامه‌نگاران تلویزیونی به طور خاص در تلاش برای ]دستیابی به[ ویرایشی فراگیر و آسان و فرمتی هستند که به خوبی و آسان مصرف شود. اُنیل یکی از روزنامه‌نگاران سابق مطبوعات می‌گوید:«دستکاری و زورگیری روانی از مخاطبان و همچنین تحت فشار قرار دادن سیاستمداران از نتایج گزارشگریِ احساس‌گرایانه است.» او پیشنهاد می‌کند که رسانه‌ها باید از فعالیت‌ دولت به منظور مقابله با بحران تروریستی و حل آن حمایت نمایند. با این حال، این حمایت باید کنشی در جهت محکوم کردن باشد نه نتیجه‌ی خط مشیِ از پیش تعیین‌شده برای رسانه‌ها. اُنیل از «روزنامه‌نگاری پیش‌گیرانه» حمایت می‌نماید. این نوع از روزنامه‌نگاری از یک سو شامل متهم کردن هراس‌افکنی یا تشدید احساس ناامنی است و از سویی دیگر از علایق یکسان رسانه‌ها و تروریست‌ها ‌یعنی دستیابی به عمومی گسترده‌تر از خوانندگان مطبوعات و بینندگان تلویزیون آگاه است.

نام «القاعده» برای بسیاری از مردم موجب یادآوری تصویر اسامه بن لادن است در حالی که «11 سپتامبر» تصاویر برج های در حال سوختن مرکز تجارت جهانی را برایشان می‌آفریند. تصاویر- ونه متن‌های زمینه‌ای- این تفکرات را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. وبر[6]از «تسلط تصاویر بر کلمات» سخن می‌گوید که به معنای «چرخشی تصویری[7]» یا «شمایلی[8]» است. معنای این اصطلاحات این است که نگاره‌ها(یعنی تصاویر شمایلی) دیگر با واژه پیوند ندارد و استقلال خود را بازمی‌یابد. طبق نظر وبر، حادثه‌ی 11 سپتامبر «بزرگ‌ترین جلب‌توجه‌کننده‌ی تاریخ تلویزیون تا به الان است: رسانه‌ای شدن حمله‌ای بسیار نمادین در زمان واقعی[9]، حمله‌ای بسیار مخرب که تا به الان غیر قابل تصور بوده‌است.»

چرخش شمایلی همچنین می‌تواند در رسانه‌های چاپی یا آنلاین نیز یافت شود. در این رابطه، رسانه‌ها با احساسات افراد ارتباط برقرار کرده و تصویرها و دیدگاه‌های خاصی از عموم مردم درباره‌ی عناوین را تحت تأثیر قرار می‌دهند. به اثبات رسیده‌است که تصاویر و عکس‌ها به خصوص در این سطح تأثیرگذارند. تولید و توزیع این عکس‌ها بخشی از راهبرد ارتباطی تروریست‌هاست و به منظور اثبات قدرت گروه تروریستی به کار می‌رود.

زلیزر و ایلن از عکاسی به عنوان «بخشی جدایی‌ناپذیر از روزنامه‌نگاری، ابزاری برای کاهش ناسازگاری ناشی از ضربه‌ی روحی و وسیله‌ی ایجاد حمایت از اقدام دولتی» صحبت می‌کنند. اما همیشه وضع به این شکل نیست و رسانه‌ها بیشتر به دنبال عکس‌های احساس‌گرایانه هستند. روی‌هم‌رفته، تصاویر بخشی حیاتی در پوشش روزنامه‌نگارانه‌ی رویدادهای تروریستی هستند چون عموماً اخبار را «گزارش‌کردنی‌تر» می‌کنند.

خط مشی‌ها و سانسور

به طور کلی سه عقیده‌ی عمومی در باب اقداماتی که باید در رابطه‌ی رسانه‌ها با تروریسم صورت گیرد، وجود دارد:

1- نگرش «به حال خودگذاری[10]» که هرگونه مداخله‌ای را نفی می‌کند.

2- سانسور و کنترل پوشش خبری به وسیله‌ی حکومت

3- خودداری اختیاری و تعیین خط مشی برای رسانه‌ها

پژوهشگران مختلف، نظرات متفاوتی در این مورد دارند. برخی خودداری و خودکنترلی اختیاری توسط رسانه‌ها را بهترین گزینه برای جامعه‌ی دموکراتیک می‌دانند، برخی معتقدند سازمان‌ها و مطبوعات باید نسبت به اخلاق گزارشگری در درون خود با نگاهی نقادانه و با تبعیت موقت از آرای همگانی مواجه شوند تا قوانین محدودکننده‌ی بیرونی بیهوده به نظر آیند و . . . . و در نهایت معضل ناخوشایند تصمیم‌گیری به نفع یا ضرر انتشار مواردی که گفته شد، به عنوان مسئولیت رسانه‌ها باقی می‌ماند. اگر آن‌ها خبرهای تروریستی را سانسور کنند، ممکن است عموم مردم را وحشت‌زده کنند و متحد تروریست‌ها شوند. اگر هم از مسیر دولت پیروی نمایند، ممکن است ابزار پروپاگاندا یا نظم عمومی شوند. کشمکش اصلی سرجای خود باقی است:

رسانه‌ها در موقعیت سیاسی و اخلاقی دشواری قرار گرفته‌اند، با مفروض قرار دادن این نکته که تروریست‌ها و رسانه‌ها هردو در آرزوی توجه توده‌ی مخاطبان هستند.

وقتی که بحرانی به وجود می‌آید، روندها،ضوابط و ارزش‌های روزنامه‌نگاری در گزارش‌کردن به چالش کشیده می‌شوند. نظرات متفاوتی وجود دارد که یا معتقدند روزنامه‌نگارها باید به ضوابط خود ادامه دهند و به آن‌ها وفادار بمانند یا باید معیارهای خود را رها نمایند و استوارانه در مقابل تروریست‌ها بایستند. سوریا و گاینر معتقدند که رسانه‌ها نباید درباره‌ی حملات اولیه‌ی یک گروه شورشی کوچک به گزارش بپردازند. بدین نحو به مقابله با راهبردهای گروه تروریستی در برانگیختن عموم مردم کمک کرده‌اند. این دو روزنامه‌نگاران را به جداشدن از ضرورت‌های هنجاری همچون «بی‌طرفی» و «بی‌غرضی» فرامی‌خوانند. آن‌ها حتی خواستار حمایت آشکار از صلح در رسانه‌ها هستند تا به طور قطع موضعی اخلاقی توسط آن‌ها اتخاذ شود علاوه بر این که از تصویر قربانیان گزارش می‌دهند. راس شش مشکل اساسی در رابطه‌‌ی گزارشگری پیرامون تروریسم تعیین می‌کند که گاهی اوقات با ضوابط و ارزش‌های سنتی روزنامه‌نگاری تداخل دارند:

1- گزینش گری و خودسانسوری به خاطر ترس از انتقام‌ها از طرف حکومت یا تروریست‌ها

2- رویگردانی ویراستارانی که گاه در آوردن داستان یا عکس‌های آماده‌ی انتشار به میان عموم مردم تردید دارند.

3- تعداد ناکافی متخصصانی کهبه مقدار کافی با بحث گروه‌های تروریستی و تاکتیک‌های گزارش حرفه‌ای پیرامون آن‌ها آشنا باشند.

4- گسترش راهبردی اطلاعات نادرست توسط ادارات و مسئولان امنیت ملی که منجر به پوشش خبری نادرست یا به همراه گرایش خاص می‌شود.

5- احتمال به خطر انداختن عملیات‌های ضد تروریستی یا در بدترین حالت گروگان‌ها درنتیجه‌ی پوشش خبری

6- تمایل نسبت به احساس‌گرایی: بزرگ‌نمایی رویدادها به منظور کسب خوانندگان جدید

به دلیل ترکیب این تداخل‌ها و مشکلات موجود در گزارش بحران با راهبرد‌های رسانه‌ای تروریست‌ها ، یک نکته را باید بپذیریم که حتی خط مشی‌های دقیق نیز فقط می‌تواند به کاهش ناامنی روزنامه‌نگاران در پرداختن به چنین وضعیتی کمک کند اما هرگز نمی‌تواند از معضل‌های اساسی جلوگیری نماید.


این مطلب در شماره‌ی 47 نشریه‌ی پندار دانشگاه تهران در سال 1396 منتشر شده است.


این مطلب خلاصه‌ای از مقاله‌ی زیر می‌باشد:

Rothenberger,Liane,’’Terrorism and the Role of the Media’’,The Handbook of International Crisis Communiation Research (2016),Edited By Andreas Schwarz,Matthew W. Seeger, and Claudia Auer,First Edition,Published By John Wiley & Sons,Inc.

در خلاصه، مقدمه و مؤخره‌ی مقاله حذف و تنها به تنه‌ی اصلی پرداخته شده است و هرگونه نقص یا حذف اشتباه مطالب بر عهده ی مترجم است.


[1] symbiotic

[2] parasitic

[3] symbiosis

[4] Culpable media model

[5] Vulnerable media model

[6][6] Weber

[7] Pictorial turn

[8]Iconic turn

[9] Real time:همزمانی رویداد و گزارش آن در رادیو، تلویزیون و . . .

[10] Laisseze faire

رسانهبحرانتروریسم
پژوهشگر تحقیقات بازار اقتصاد دیجیتال؛ در برند رستاک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید