گاهی دوست دارم برای چند دقیقه هم که شده، تبدیل به غولی بسیار بزرگ بشوم. البته نه برای این که دیگران را بترسانم و کشورها را فتح کنم و دشمنانم را قورت بدهم، نه، میخواهم جوری سینمای هندوستان را تشویق کنم که صدای کف زدنم را همهی دنیا بشنوند. سینمای هندوستان طی سالهای اخیر، همچون قلبی سرخ، امید و انگیزه و اشتیاق و حال خوب را در رگهای میلیونها مخاطب خودش پمپاژ کرده است. همین است که وادارم کرد، چند خطی دربارهی آنها بنویسم.
دیشب حالم هیچ خوش نبود. اغلب وقتی چنین هستم، خودم را در چیزی که دوست دارم غرق میکنم و معمولاً دریای مورد علاقهی من برای غرق شدن، کتاب است. امّا ماجرا این بود که به هیچ وجه تمرکز نداشتم: کافی بود از خط اوّل کتاب به خط دوّم برسم، تا همان موقع خط اوّل را فراموش کنم! در چنین مواقعی است که به ذهنم میرسد فیلمی ببینم. منتها مشکلی وجود داشت و من هیچ گزینهی خاصّی برای تماشا کردن نداشتم، امّا از آنجا که تماشای سینمای بالیوود اغلب حال روحی من را کن فیکون کرده، حتی اگر دقیقا نمیدانستم قرار است چه فیلمی ببینم، تردیدی نداشتم که آن فیلم باید «هندی» باشد.
برای خیلی از آدمها فیلم هندی به معنای فیلمی است که سراسر خیالبافی و دروغ است! قرار است که یک راکت آر پی جی هفت به سینهی آمیتا باچان بخورد و او همچنان زنده بماند و انتقام تمام خانوادهاش را بگیرد. امّا آشنایان با سینمای بالیوود میدانند که چنین تفسیری از سینمای هندی، چه قدر غیر منصفانه است. گرچه من هم از آن فیلمهای عجیب و غریب دیدهام و روزگاری اخ و تفشان کردم، امّا دیدن یک سری فیلمهای دیگر از هندوستان، باعث شد بفهمم که من خودم سراغ فیلمهای اشتباهی رفتم. سینمای هندوستان آنقدر تنوع بالایی دارد که نتوان آن را فقط ذیل مفهوم «فیلم پر از خالیبندی» گنجاند. سینمای هندوستان، فوق تخصّص روایت قهرمانمحور است.
پیشتر دربارهی رسالت هنر سینما سیاه مشقی نوشته بودم. آنجا با پیروی از ویکتور شکلوفسکی، رسالت هنر را آشنایی زدایی خواندم. گفتم که سینما نباید خودش را در زندان «انفعال» محصور میکند و مدام دم بزند که ما در حال بازنمایی آنچه در جامعه میگذرد هستیم. سینما باید روح بخش و حیات بخش باشد و تأثیر فعالانه روی فرهنگ و فضای روحی روانی جامعه داشته باشد. یکی از بهترین روشهای آشنایی زدایی و رویکرد فعالانه داشتن، قهرمانسازی است. هنری که اهالی هالیوود، به خوبی آن را از بر هستند.
جستار | سیاه نمایی یا آشنایی زدایی؟ - مثبت نقد (virgool.io)
منظورم از واژهی قهرمان، فقط این نیست که داستان دارای شخصیتی محوری باشد. منظورم این است که این شخصیت اصلی طوری بازنمایی شود که مخاطب مدام دوست داشته باشد جای آن باشد. آن باشد. بعید است که کودکان و نوجوانان، سری فیلمهای مرد عنکبوتی را دیده باشند و نخواسته باشند که جای پیتر پارکر باشند. حتی بعید است که وقتی کسی توی خانه نبوده، ادای او را در نیاورده باشند و تلاشی مذبوحانه برای بالا رفتن از دیوار صاف نکرده باشند. همهی این بچه مچههای توی خیابان با لباسهای مرد عنکبوتی و کیفهای مدرسهی مرد عنکبوتی، به خوبی از ادعای من پشتیبانی میکنند.
داستان فقط مربوط به پسرها هم نیست. کافی است که به دختر بچههای اطرافمان نگاه کنیم، تا متوجه شویم که قهرمانان آنها هم قهرمان هستند، امّا متناسب با روحیات دخترانه. امروزه آنا و السا قهرمانان بسیار محبوبی برای دختران سرزمینمان هستند. حتی اگر خانوادهی آنها مذهبی و سنتی هم باشند، دخترهای آنها اغلب دفترهای نقاشی و کیفهای مدرسهی با طرح آنا و السا را میخواهند.
فکر کنم دقت در مفاد آنچه تا این جا گفتم، کارکرد واضح قهرمانسازی را روشن میکند. آدمها عاشق قهرمانان هستند و دوست دارند شبیه آنها باشند. وقتی قهرمانی را تماشا میکنیم، خون درون رگهایمان به تکاپو میافتد و دوست داریم بلافاصله بعد دیدن فیلم، جور دیگری زندگی کنیم. بنابراین، اگر سینمای خاصّی خواهان نهادینه کردن رویهی خاصی برای زندگی، در مخاطبین خودش هست، چه کاری بهتر است از قهرمان سازی؟ اگر دوست دارید مردمتان با چالشها و دشواریها با قدرت مواجه شوند و کم نیاورند، فیلم آدمی را بسازید که این طور زندگی میکند و سر انجام هم موفّق میشود!
امروزه با گسترش رسانه، مرزهای جغرافیایی ربطی به مرزهای فرهنگی ندارد: میشود به لحاظ جغرافیایی توی ایران زندگی کنید، امّا روح و روانتان توی آمریکا یا هندوستان زندگی کند. فیلمهای قهرمان محور، پتانسیل دارند که از سراسر جهان، برای فرهنگ خودشان عضو بگیرند! در واقع اگر برای مردم کشورتان قهرمانهای زیادی نسازید، ناچار به لحاظ فرهنگی استعمار خواهید شد! چون دیگران بیکار نیستند و برای آنها قهرمان میسازند.
برای موفّقیت در ساختن قهرمانی به یاد ماندنی، فقط محتوا مهم نیست. فقط کافی نیست که فیلمنامه مناسب باشد و در عین حال، فیلمنامه بسیار مهم است. نقش عناصر فرمی را باید بسیار جدی گرفت. موسیقی حماسی متناسب، خلق صحنههای نمادین خاصی که محور بودن و خیلی مهم بودن قهرمان را برساند. شاید برخی صحنهها را به یاد داشته باشید که در آن، قهرمان داستان وسط و جلوتر از بقیه به سمت دوربین حرکت میکند و بقیه اعوان و انصارش، در دو طرفش و عقبتر او را همراهی میکنند. همزمان آهنگی حماسی پخش میشود و بازیگر قهرمان داستان، با طرز مخصوصی به طرف دوربین راه میرود که نوعی احساس شکوه و عظمت را به آدم القا میکند. برای قهرمان ساختن، به یک سمفونی بینقص احتیاج دارید! هندوستان در تمامی فاکتورها نمرهی قابل قبولی را دریافت میکند و بعضاً در عرصهی قهرمانسازی شاهکار خلق میکند.
راستش را بخواهید، روکش این نوشته ستایش از سینمای هندوستان است، امّا واقعیت این است که من یک ایرانی هستم، که نارضایتی خودم را از وضعیت سینمای کشورم، با ستایش از سینمای رقیب ابراز میکنم. نمیخواهم بیانصاف باشم، سینمای ایران، بعضاً فیلمهای الهام بخش و قهرمان محور داشته است. سریال پوست شیر، سریال پرواز تا بینهایت، حتی مختارنامه و امام علی (ع) فقط چند نمونهی ارزنده هستند. امّا مشکل همین است که ما «بعضاً» فیلمهای الهام بخش و قهرمان محور داریم. حال آن که انگار یکی از پروژههای ثابت سینمای بالیوود، تولید فیلمهای قهرمان محورِ براساس واقعیت است. جریان غالب سینمای ما را فیلمهای اجتماعی حالْ بدْ کن و فیلمهای کمدی (بعضا مبتذل) پر کرده. انگار ژانر فیلم حال خوب کن (الهام بخش) در سینمای ایران تعریف نشده است.
بالیوود دنبال سوژههای واقعی میگردد. آدمهای نزدیک به خودمان که برخلاف قهرمانهای هالیوود، قدرت غیر طبیعی ندارند و حتّی در موضع ضعف قرار دارند و قرار است با قدرتی قاهر و غالب رو به رو شوند. این قهرمانها سیصد درصد توانشان زحمت میکشند، کادرسازی میکنند، درد میکشند، زخم بر میدارند، صبوری میکنند، امّا نهایتاً پیروز میشوند. بسیاری از این قهرمانها روحیهی فرد گرایانه ندارند و موفقیتشان موفقیت شخصی خودشان نیست، بلکه به دنبال آرمانی اجتماعی هستند که به وسیلهی آن، به کشورشانْ هندوستان خدمت کنند.
فیلم سینمایی شجاعت (Soorarai Pottru) نمونهی خوبی برای همین مطلب است. پدر سوریا (قهرمان داستان) مریض است و چیزی تا مردنش نمانده، امّا سوریا در شهر دیگری است و تنها راه دیدار پدرش، استفاده از هواپیما است. امّا هواپیما در هندوستان آن روز، وسیلهی جا به جاییِ ثروتمندان است و سوریا که پولی در بساط ندارد، مجبور میشود از راه دور با پدرش وداع کند! همین زخم عمیق، سوریا را وادار میکند که تمام زندگیش را وقف محقق کردن رویایش کند: هواپیمای ارزان برای همهی مردم، حتی فقرا!
فیلم هم موسیقیهای قشنگی دارد، هم طنز خوبی دارد، هم حماسه دارد، هم قهرمانی خفن! قهرمانی که از روی خاک بلند میشود و به آسمان میرسد و روزی روزگاری مثل خودمان بوده. از همه مهم تر، داستان فیلم، براساس واقعیت است. اگر نباید سینمای هندوستان را برای ساختن یک عالمه فیلم حال خوب کن، ایستاده تشویق کرد، پس باید چه کرد؟
به زودی پستی برای معرفی ده فیلم حال خوب کن سینمای هندوستان خواهم نوشت.