
«رؤیا ساختاری شبیه به زبان دارد. آنچه در رؤیاها مییابیم دالها هستند، نه اشیا. کشف فروید درباره رؤیا این بود که رؤیا صرفاً برآورده شدن یک میل نیست، بلکه یک پیام رمزی است، چیزی که سخن میگوید و باید رمزگشایی شود. محتوای آشکار رؤیا—تصاویر، داستان—هرگز معنای واقعی نیست؛ بلکه جابهجایی، فشردهسازی و تحریف است. کار تفسیر این است که زنجیرههای دالهایی که محتوای نهفته رؤیا را تولید میکنند، بازسازی شود.
ناخودآگاه، همانطور که فروید نشان میدهد، از طریق رؤیا سخن میگوید. این کار را به زبان دیگری انجام میدهد، به نمادهایی که فردی نیستند، بلکه اجتماعی، فرهنگی و زبانی هستند. وقتی رؤیایی را تفسیر میکنیم، تنها آرزوهای سرکوبشده را آشکار نمیکنیم، بلکه شیوهای که سوژه درون زبان و نظم نمادین شکل گرفته است را نیز برملا میکنیم.
آنچه رؤیا آشکار میکند، هنگامی که به درستی تفسیر شود، رابطه سوژه با میل دیگری است. این موضوع بهسادگی درباره آنچه سوژه «میخواهد» نیست، بلکه درباره این است که چگونه میل سوژه در رابطه با شبکه دالها و ساختارهای ناخودآگاه که هستی او را شکل میدهند، بیان میشود.»
منبع: لاکان، ژ. (۱۹۷۷). سمینار ژاک لاکان، کتاب دوم: خود در نظریه فروید و تکنیک روانکاوی، ۱۹۵۴-۱۹۵۵ (ترجمه سیلوانا توماسلی). کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، صفحات ۱۸۹-۱۹۳.