


در نتیجه، غیرت به زمانی از زندگی وابسته است که ابژه بهطور واضح شناخته میشود و از دیگری تمیز داده میشود. از سوی دیگر، حسادت یک رابطهی دو نفره است که در آن سوژه به ابژه به خاطر مالکیت، حسادت میورزد؛ در اینجا نیازی به ورود هیچ ابژه زندهی دیگری نیست. غیرت ضرورتاً رابطه با کل ابژه است، در حالیکه حسادت به صورت رابطه با پاره ابژه از فرد مورد نظر است. هدف آز، تصاحب و مالکیت تمام خوبیهای استخراج شده از ابژه بدون در نظر گرفتن عواقب آن است. این کار ممکن است بر روی تخریب ابژه و خراب کردن خوبی آن تأثیر بگذارد، اما این نوع تخریب، تخریبی تصادفی برای به دست آوردن بیرحمانه است. هدف حسادت، خوب بودن به اندازه ابژه است، اما هنگامی که خوب بودن غیرممکن حس شود، هدفش خراب کردن ابژه و از بین بردن منبع احساس حسادت میشود. این همان جنبه خرابکننده حسادت است که برای رشد بسیار تخریبگر است، زیرا همهی منابع خوبی و نیکی که کودک بدان نیاز دارد و وابسته است به بدی تبدیل شده است و بنابراین درونسازیهای خوب به حصول نمیپیوندد. اگرچه حسادت از عشق و تحسین بدوی و ابتدایی برمیخیزد و اجزای لیبیدینال ضعیفتری نسبت به غبطه دارد، با غریزه مرگ اشباع شده است. از آنجا که حسادت به منابع زندگی حمله میکند، آن را میتوان اولین جلوهی بیرونی غریزه مرگ دانست. حسادت به محض اینکه نوزاد از حضور سینه به عنوان منبع زندگی و تجربیات خوب آگاه میشود به جنبش در میآید؛ لذت واقعی که نوزاد با سینه تجربه میکند با ایدهآلسازی تقویت میشود، در دوران کودکی به صورت خیلی قدرتمند به او این حس را میدهد که سینه منبع همه راحتیهای جسمی و ذهنی است و مخزن بیپایانی از غذا و گرما، عشق، درک شدن و باهوشی است.
منبع: ملانی کلاین، «حسادت و قدردانی»، ۱۹۵۷.