نوشتن را مثل یک شعر دوست میدارم.
نوشتن زیباست لذت بخش است.
باید نوشت تا عاشق شد باید نوشت تا بتوان فهمید و درک کرد و عالم شد.
تا ننویسی گوی درکی از چیزی نداری و همه چیز مبهم است.از وقتی مینویسی دنیای جدیدی به رویت باز میشود.
همه چیز تازه و جدید و شاداب میگردد و زندگی رنگ تازه ای میگیرد.
نوشتن مثل آبیاری باغچه است مثل چیدن علف های هرز مثل نقاشی و طراحی است.
نوشتن مثل آواز غمگین یک پرنده ی تنهای خسته است که گوشه ای روی یک شاخه ی بی برگ برای خودش و درخت ساکت،میخواند.
نوشتن هنر است نوشتن سروده ای بی پایان است.
من میخواهم اینجا تا در توان دارم در وصف نوشتن بگویم زیرا نوشتن معجزه ی زندگی من است.
نوشتن مرا از مرگ نجات داده است و دوباره به زندگی بازگردانده و هرچه دارم از نوشتن دارم.
نوشتن را نه برای دفتر و خودکارش که برای خود نوشتنش دوست میدارم.
نوشتن را باید عاشق بود باید به آن عشق ورزید وقتی خودکار با عشق بدست بگیری کلمات مانند جادوی عشق پشت سر هم می آیند و به رقص روی کاغذ می نشینند.
باید به نوشتن عادت کرد باید هرروز نوشتن را نوشید تا از آن سیراب شد.باید جام می نوشتن را پر از باده کرد و تا خود سیاه مستی نیمه شب از آن نوشید.
نوشتن هم مثل رقص سماع و وجد عارفانه ی مولاناست و مرحله ای در پی مرحله ای می آید و انسان را در خود فرو میبرد و لحظه ای چند در خود میپیچد...
باید عاشق بود...عاشق نوشتن!